اتفاق مبارکی بود که این شعر رو به یادم آورد:
بابای من یک کارمند است
یک کیف خیلی کهنه دارد
غیر از کتاب او توی کیفش
خیلی چیزها می گذارد
یک بار قند و چای و روغن
یک بار روغن می گذارد او
یر می کند او کیف خود را
از چیزهای خوب و خوشبو
من دوست دارم کیف بابا
پر باشد از اسباب بازی
از توپ، ماشین، یا عروسک
یا مهره های خانه سازی