وقتی که ....

خیلی گذشته، خیلی همه چی عوض شده، خیلی اتفاقا افتاده، خیلی کسا رفتن، خیلی کسا اومدن، خیلیا خندیدن، خیلیا گریه کردن، خیلی روزا گرم بوده، خیلی روزا سرد بوده، خیلی روزا بارون اومده، خیلی روزا آفتاب زده، خیلی پاییز، خیلی زمستون، خیلی تابستون، خیلی بهار، خیلی خواب، خیلی درد، خیلی بیداری، همه چی واسه همه عوض شده. من وقت نداشتم بخونم، وقت نداشتم بنویسم، وقت نداشتم قدم بزنم، وقت نداشتم شنا کنم، ئوقت نداشتم غرق بشم، وقت نداشتم زنده بشم، وقت نداشتم عذاب بکشم، وقت نداشتم شاد باشم، وقت نداشتم بمیرم، وقت نداشتم زندگی کنم. خیلی گذشته، اما یه چیزی مونده، هنوزم دلتنگ می شم، هنوزم می خوام خوب باشم، هنوزم یه چیزایی رو از کودکیم به همراهم می کشم، هنوزم یه قطره شعر دیوانه م می کنه، یه ذره فلسفه می کشدم. هنوزم خسته م، از این همه بودن بیهوده....

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه.ح سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1395 ساعت 07:21 ب.ظ

امروز داشتم بخش شوپنهاور وبلاگتون رو میخوندم فکر نمی کردم دیگه این وبلاگ به روز بشه برام خیلی جالبه که پست هایِ جدید هستن ... امیدوارمم موفق باشید

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد