چشم تنگ دنیادوست

تازه پیداش شده. بچه پررو با گردن کلفتی اومده همه رو میزنه، دنبالشون میدوه، هلشون میده تا نتونن چیزی بخورن، بعدش هم می پره رو نرده میشینه تا بگه صاحاب اینجاس. دلم می خواد بتونم یه لگذ بزنم  پرتش کنم اونور بگم که الاغ اینجا که قد دو سه روزتون دونه ریختم، چرا ادای آدما رو در میاری حیوون؟ فکر کردی چه خری هستی؟ یا فکر کردی با جمع کردن همه چی واسه خودت چه گهی می شی؟ بعد هم بهش بگم پاتو بزاری اینجا قلمش می کنم کفترنمای آدم صفت.  

 

ولی نمیشه. اگه بهش تو بگم بقیه شعورشون نمیرسه که با اونا نیستم، اونام می ترسن در می رن.