دلدار من رسید ...
بیایید بیایید که گلزار دمیده‌ست
بیایید بیایید که دلدار رسیده‌ست
بیارید به‌یک‌بار همه‌جان و جهان رابه خورشید سپارید که خوش تیغ کشیده‌ست
بر آن زشت بخندید که او ناز نمایدبر آن یار بگریید که از یار بریده‌ست
همه‌شهر بشورید چو آوازه دراُفتادکه دیوانه دگربار ز زنجیر رهیده‌ست
چه روزست و چه روزست چنین روز قیامتمگر نامه‌ی اعمال ز آفاق پریده‌ست؟
بکوبید دهل‌ها و دگر هیچ مگوییدچه جای دل و عقل است؟ که جان نیز رمیده‌ست