صدای پای آب

شاید سنی نداشتم که آگاهانه بدونم یکی آرامش بخش ترین صدا واسم صدای آب روانه وقتی کنار یه جوی، نهر، آبشار یا فواره می نشستم و گوش می دادم. همیشه یه لطافت و ظرافت و حرکتی تو این موسیقی طبیعی حس می کردم که تشویقم می کرد مدتها تو سکوت بهش بدم و لذت ببرم. به دلیلش هم هیچوقت فکر نکرده بودم، دلیلی نداشت بهش فکر کنم تا سوفی به دنیا اومد و دیدم تو بدترین گریه هاش هم وقتی صدای شیر آب رو می شنوه آروم میشه. اصلا این یکی از راه های آروم کردنش بود. بعد دیدم که گهواره هاش هم همه یه صدای آب به همراه نویز سفید دارن. کلی هم صدای آب برای نوزادها تو یوتیوپ هست. خوب این صدا چی واسش داشت که این همه آرومش می کرد؟ ظاهرا یه خاطره ی آرام بخش، یه دنیای آروم رو واسش تداعی می کرد، دوره ی جنینیش تو شکم مادر که صدای آب رو تو شریان ها می شنید. ظاهرا صدای آب این تجربه رو واسش تداعی می کرد و احتمالا هنوز هم واسه من تداعی می کنه. این آرامشی که الان به دست میارم مال اینه که من رو به اون بهترین روزها می بره. اینکه می گم بهترین روزها بی دلیل نیست. مامان متاسفانه دچار آلزایمر شده و علایم مختلفی رو نشون می ده. یکی از این علایم اینه که مدام پدر و مادرش رو صدا می کنه، خصوصا مادرش رو که مادر واقعیش هم نبوده ولی از دو سالگی بزرگش کرده (مادربزرگ عزیزی که دلم واسش خیلی تنگ میشه). از مادرش می خواد که بیاد و بغلش کنه تا احساس امنیت کنه و ترسش از بین بره. تو این مدت کار من این بود که هر وقت صدا می کرد برم تو بغلش بخوابم ولی مطمئنم هیچوقت نتونستم جای مادرش رو پر کنم. با چنان اشتیاق و حسرتی یاد اون دوران رو می کرد که می فهیدم هیچ چیزی تو دنیا این آرامشی رو که در کودکی تجربه کرده بهش نمی ده.