سخن با خود توانم گفتن. با هر که خود را دیدم در او، با او سخن توانم گفتن. تو اینی که نیاز مینمایی. آن تو نبودی که بینیازی و بیگانگی مینمودی - آن دشمنِ تو بود. از بهرِ آنَش میرنجاندیم که تو نبودی. آخر، من تو را چه گونه رنجانم؟ - که اگر بر پایِ تو بوسه دهم، ترسم که مژهی من در خَلَد، پایِ تو را خسته کند.