بیایید بیایید که گلزار دمیدهست | بیایید بیایید که دلدار رسیدهست | |
بیارید بهیکبار همهجان و جهان را | به خورشید سپارید که خوش تیغ کشیدهست | |
بر آن زشت بخندید که او ناز نماید | بر آن یار بگریید که از یار بریدهست | |
همهشهر بشورید چو آوازه دراُفتاد | که دیوانه دگربار ز زنجیر رهیدهست | |
چه روزست و چه روزست چنین روز قیامت | مگر نامهی اعمال ز آفاق پریدهست؟ | |
بکوبید دهلها و دگر هیچ مگویید | چه جای دل و عقل است؟ که جان نیز رمیدهست |