خسته م

این روزها خیلی خسته م، خیلی دلتنگم...

هاکی

امروز روز اول کمپ تابستونه ی هاکیش بود. می پرسم خوشحالی می ری؟ می گه نه! می گم چرا؟ می گه چون پسرونه س! کلی واسش توضیح می دم که نه اینجور نیست. می رسیم کلاس و تحویلش می دم. دارم میام که می بینم همه ی بچه ها رو صف کردن. به معلمش می گم سوفی تنها دختر کلاسه؟ می گه آره! اما نگران نباش! پیش خودم فکر می کنم نکنه راست می گفت؟ وقتی برش داشتم سرحاله، می گه: من تنها دختر  کلاس بودم. بهش می گم به خاطر همینه بهت افتخار می کنم.   

زیارت صد کیلومتری امسال

سفر صد کیلومتری از کلگری به بنف حالا واسم تبدیل شده به یک آیینی مثل زیارت که هر سال هم توان بدنی و هم روحیم رو آزمایش می کنه و هم حالا که دیگه فاند ریزینگ شده  به لحاظ اخلاقی ارزیابیم می کنه چون فعلا بیشتر خودم هستم که می دم. 


می بینم که هر سال قوی تر شدم به لحاظ بدنی تا جایی که امسال تقریبا  مسیر خیلی کمتر سخت بود.    


ضمنا روز بعدش یه لیزی ریور خانوادگی رفتیم با رفت خودم روی بو ریور امسال که خیلی خوب پیش رفت.  

اولین قایق سواری

دیروز اولین قایق سواری تنهاش رو رفت، عالی! اینکه به این سرعت تونست روی پدل بورد وایسه عالی بود. باید یه دونه دیگه بخرم!

آب

امسال سال قایق و ورزش های آبیه!