نشستم در خونه کار می کنم، سوفی رو هم گذاشتم تو پارک روبروی خونه (عجب نعمتی بوده این پارک) بازی می کنه. می بینم داره دور و ور یه بچه یکی دو ساله می پلکه و سعی می کنم باهاش بازی کنه و مراقبش باشه. یادم میاد دو سال پیش خودش اینجوری بود و دخترهای بزرگتر چطوری هواش رو داشتن و باهاش بازی می کردن.
بعد از واکسن دوم قلبم درد گرفت، اورژانس اومد و بیمارستان و گفتن چیزی نیست. بعدا فهمیدم که احتمالا عوارض التهاب قلب دوز دوم فایزر بوده که احمق ها نتونسته بودن بفهمم. چند تا تجربه برام مهم بود:
- نگران نشدم، نترسیدم، مرگ هم نترسوندم، اما نمی خوام نهایی کنم نتیجه رو، تا واقعا ندونی خیلی نزدیکی بهتره ادعای الکی نکنی، اما امیدوارم وقتی هم که خیلی نزدیک باشه نترسم.
- فهمیدم چقدر دوست دارم وقت بیشتری برای سوفی و همه ی کسانی که دوستشون دارم بزارم.
- حیفم اومد که بیشتر کتاب نخوندم و ندونستم. دلم می خواد فوکو دان بشم و بمیرم.
امروز با شرمندگی تمام رفتم دوز دوم رو زدم. اینکه تو ایران کسی نمی تونه واکسن بزنه به دلیل تصمیم های یه دسته جنایتکار که خودشون همه فایزر زدن باعث شد زهر مارم بشه.
هنوز کثافت های بی همه چیزی هستن که دمبشون به اصلاح طلب ها بسته س و می خوان برن رای بدن اما فرقش با دفعه های قبل اینه که، به قول مجید توکلی، یا باید از ترس شرمندگی پنهانی رای بدن یا باید کلی آدم رو قانع کنن که این منفعت طلبی خائنانه شون حقشونه. بالاخره بعد از سالیان سال خائنین تو گوشه ی رینگ قرار گرفتن و مجبور به دفاع شدن.
یه دعوایی پیش اومده بود سر اینکه شعر نوی نیما رو کلاسیک خون ها مسخره کرده بودن از طرف شاعر پر مدعای نو سرا. جالب بود که خودشون داشتن به شدت شعر کلاسیک اونها رو مسخره می کردن و حتی فحش می دادن.
یه نکته ای جالبی که حاضر نبودن ببینن و قبول کنن این بود که شعر بازار و اقتصاد خودش رو داره. تو این بازار عوامل زیادی تاثیر دارن مثل:
- نوع محصول که اینجا شعره
- میزان سرمایه که خیلی ش تو حوزه ی شعر به میراث شعر کلاسیک فارسی بر می گرده برای کلاسیک سراها اما برای شعر جدید بیشتر سرمایه نگرش به خارج از کشوره.
- عامل خارجی که در اینجا می تونه سیاست باشه چون جمهوری اسلامی به لحاظ سیستماتیک از بازار شعر کلاسیک حمایت کرده
تو این بازار تا زمانی که مخاطب به یه محصول علاقمند میشه و با ادعا و گنده بازی کاریش نمی شه کرد. مشکل شعر نو اینه که به دلایل ذاتی و خارحی نتونسته مخاطب و مشتری خودش رو پیدا کنه.
تو کلاب هاوس اتاق های شاهنامه خوانی زیاد هست که بعضی هاشون یه چیز جالب رو به من نشون میده. برخوردی که توسط خیلی ها با شاهنامه میشه شبیه برخوردهای سی چهل سال پیش با قرآنه:
- تاکید زیاد روی درست خوانی شاهنامه با تلفظ دقیقا قدیمی مثلا نگید سُخَن بگید سُخُن مثل همون بحث های تجوید قرآن
- تاکید روی اینکه حتما باید لحن شاهنامه خوانی حماسی باشه و به طریق خاصی خونده بشه مثل همون بحث های ترتیل و صوت قرآن
- اینکه فقط "اساتید" شاهنامه پژوه و کسانی که خیلی شاهنامه خوندن حق دارن شاهنامه رو تفسیر کنن و کس دیگری حق نداره مثل برخوردی که با قرآن میشه
- سعی در تفسیر شاهنامه به نحوی که مسائل غیر مطلوب (مثلا ضد زن) رو طوری تفسیر کنی که گردی به دامنش نشینه که همون بازی ای که با قرآن تو تفسیر میشه.
- سعی در استخراج ایدئولوژی، روش زندگی یا به قول خودشون خرد ورزی یا حتی قانون اساسی از شاهنامه به همون روشی که با قرآن برخورد شده بود
دقت کنی می بینی اتفاق شگرفی نیفتاده همون آدم ها سوژه شون رو عوض کردن از قرآن به شاهنامه
به نظر میاد بالاخره دارم رویای فوکو خوانیم رو به سرانجام می رسونم و خیلی خوشحالم که با این کتاب شروع کردم. نمی تونم بگم کتاب عالی ای بود اما برای یک نویسنده ی ایرانی حرف نداشت. مبانی لازم برای فوکو خوانی رو تا حدودی در اختیار خواننده می ذاشت. البته انسجام متن خیلی جالب نبود چون بعضی مفاهیم رو در متن بعدی می تونستی بفهمی. این یعنی اینکه باید بیشتر از یه بار بخونیش. البته ظاهرا فوکو خوندن همینه همونطور که قبل درباره ی "اراده به دانستن" گفته بودم. فوکو رو شناختن یه ضرورته چه برای من چه برای تو.