دیروز اولین نقاشیش رو کشید، یه آدم با چشم، دماغ، دست ، دستکش، پا، کفش. باورم نمی شد. خودش می گفت و می کشید. ذوق کردم، حیغ زدم... بغلش کردم، فشارش دادم ...
دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد
گفتم به باد میدهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد باد
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد
بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رود به باد
حافظ گرت ز پند حکیمان ملالت است
کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد
این از بهترین سریال هاییه که دیدم، از آهنگ شروعش گرفته، تا بازی های بی نظیرش، تا داستان خیلی مهم و حیاتیش، تا طنزسیاه و تلخش. این همون جاییه که هنر متعهد میشه.