یاد بعضی نفرات
روشنم می دارد.
...
...
قوتم می بخشد،
راه می اندازد،
و اجاق ِکهن ِسردِ سرایم
گرم می آید از گرمی ِعالی دم شان.
نام بعضی نفرات
رزق روحم شده است.
وقت هر دل تنگی
سوی شان دارم دست
جراتم می بخشد
روشنم می دارد.
نیما یوشیج
واقعا وقت ندارم کتاب بخونم اما امیدوارم حداقل کتاب اول این سه گانه رو تموم کن اگر چه کلا چنگی به دلم نزده اما امیدوارم وقتی تموم شد حس بهتری داشته باشم به این رمان مثلا پست مدرن که ویدیوگیم رو کتاب کرده.
وراجی های روسی کماکان توش زیاده و کلیشه ای بودن خسته ت می کنه . بعیده بیشتر از اولی رو بخونم.
کتاب بدی نبود، اطلاعات متفاوتی راجع به انقلاب کوبا و وضعیتش می داد. اما بحث های عشق و عاشقیش و حرفاش کلیشه ای و لوس بود خیلی وقتا.
دیروز صحبت بود با یوسف درباره ی اینکه اگر مولانا نبود این همه مدعی فلسفه و جامعه شناسی و عرفان و روانشناسی و ... تو ایران چه خاکی به سر خودشون می کردن. یعنی هر چی بود تا حالا تفسیر دونش پر شده بود. بیچاره ملتی که تو قرن 7 مرده.
یه دعوایی پیش اومده بود سر اینکه شعر نوی نیما رو کلاسیک خون ها مسخره کرده بودن از طرف شاعر پر مدعای نو سرا. جالب بود که خودشون داشتن به شدت شعر کلاسیک اونها رو مسخره می کردن و حتی فحش می دادن.
یه نکته ای جالبی که حاضر نبودن ببینن و قبول کنن این بود که شعر بازار و اقتصاد خودش رو داره. تو این بازار عوامل زیادی تاثیر دارن مثل:
- نوع محصول که اینجا شعره
- میزان سرمایه که خیلی ش تو حوزه ی شعر به میراث شعر کلاسیک فارسی بر می گرده برای کلاسیک سراها اما برای شعر جدید بیشتر سرمایه نگرش به خارج از کشوره.
- عامل خارجی که در اینجا می تونه سیاست باشه چون جمهوری اسلامی به لحاظ سیستماتیک از بازار شعر کلاسیک حمایت کرده
تو این بازار تا زمانی که مخاطب به یه محصول علاقمند میشه و با ادعا و گنده بازی کاریش نمی شه کرد. مشکل شعر نو اینه که به دلایل ذاتی و خارحی نتونسته مخاطب و مشتری خودش رو پیدا کنه.
اگر که بیهده زیباست شب
برای چه زیباست
شب
برای که زیباست؟-
شب و
رود بیانحنای ستارگان
که سرد میگذرد.
و سوگواران دراز گیسو
بر دو جانب رود
یادآورد کدام خاطره را
یا قصیده نفسگیر غوکان
تعزیتی میکنند
به هنگامی که هر سپیده
به صدای هماواز دوازده گلوله
سوراخ
میشود؟
اگر بیهده زیباست شب
برای که زیباست شب
برای چه زیباست؟
گر تیغ بارد در کوی آن ماه
گردن نهادیم الحکم لله
آیین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه
من رند و عاشق در موسم گل
آنگه توبه؟ استغفرالله
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم
یا جام باده یا قصه کوتاه!
الصب مر و العمر فان
یا لیت شعری حتام القاه
مهر تو عکسی، بر ما نیفکند
آیینه رویا! آه از دلت آه
حافظ چه نالی گر وصل خواهی
خون بایدت خورد، در گاه و بیگاه