می خوام یه مدت فیلم خوب ببینم، کتاب بخونم، می خوام دوباره شمس به دستام نازل شه... دلم تنگ شده.... دلم تنگ شده واسه فلسفه،... دلم می خواد اون کتاب ماکیاولی رو بیرون بکشم بخونم.... دیگه بسه....
راستی اینم واسه ثبت تو تاریخ می گم که سوفی به کنترل تلویزیون میگه "استپا". ل رو هم نمی گه همین میشه که به جای لوک می گه ووک
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به
که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصال مرهمی نه چو به انتظار خستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبلهایت باشد به از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
گله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی
فارغ از این که از اغتراضات گاهگاهیشون خوشحال باشیم یا نه، از قبل از انقلاب تا حالا، دانشجویان ثابت کردن که در مقایسه با حتی عامه ی مردم، حداقل دید و سواد سیاسی برای ایجاد تغییرات مثبت رو ندارن و بیش از همه به دلیل جاه طلبی ساده لوحانه ی جوانانه شون قابلیت بازیچه شدن به دست این گروه و اون جکومت و آن حزب رو دارن. اینکه شلوغ بازی جاه طلبانه ی جوانانه نشون گاهی مفید برای اندک تعییری باشه، این واقعیت رو که در مجموع قابلیت سو استفاده کردن ازشون بسیار بالاست تغییر نمی ده و همین باعث شده اکثرا باعث تغییرات منفی بسیار بشن تا مثبت. شاید تقریبا بشه گفت حرکت های دانشجویی تو ایران تا حالا هیچ تغییر عمده ی مثبتی ایجاد نکردن چون همیشه آماده ی عروسک شدن بودن. البته وقتی اساتیدشون و مثلا روشنفکران ممکت چیزی بیشتر از گند نزدن اکثر اوقات شاید توقع زیادی از شاگرداشون نباشه. دانشجویان آخرین گروهی هستن که باید بهشون امید بست، ما را به خیر تو امید نیست شر مرسان.