این داستانی بود که موقعهای بچگی خونده بودم (اون موقع فارسی و به اسم مادام کامیلیا خونده بودمش) و حالا که نمایشنامهش رو با این اجرای زیبا شنیدم دیدم که همون اثری رو که اون موقع روم گذاشته بود خیلی بیشتر گذاشت. سخت بود که بشه خودم رو نگه دارم. روایت درد بود، روایت عشق، روایت جنایت، روایت عشق، روایت عشق، روایت عشق.
نمایشنامهی کمیک باحالی بود که ایدهآلیسم و قهرمانپروری و جنگ رو به زیبایی به تمسخر گرفته بود.
این اوّلین نمایشی بود که از ایبسن گوش میدادم. اجرا بسیار زیبا بود. باید بشینم و فیلمش رو هم ببینم.
تحصین کردنی و زیبا بود. به ظرافت همراه با قهرمان قصّه ما رو با فساد و زوالی که سرتاپای جامعهی اطرافمون رو گرفته آشنا میکرد. حملهای بزرگ به دموکراسی.
A community is like a ship; everyone ought to be prepared
to take the helm. An Enemy of the People Billing, Act 1. |
The most dangerous enemy of truth and freedom is our society
is the compact majority. Yes, the damned, compact, liberal majority. An Enemy of the People Dr. Stockmann, Act 4. |
The majority is never right. Never, I tell you! That's one
of these lies in society that no free and intelligent man can
help rebelling against. Who are the people that make up the
biggest proportion of the population - the intelligent ones
or the fools? I think we can agree it's the fools, no matter
where you go in this world, it's the fools that form the overwhelming
majority. An Enemy of the People Dr. Stockmann, Act 4. |
The minority is always right. An Enemy of the People Dr. Stockmann, Act 4. |
You should never wear your best trousers when you go out to
fight for freedom and truth. An Enemy of the People Dr. Stockmann, Act 5. |
The strongest man in the world is he who stands most alone. An Enemy of the People Dr. Stockmann, Act 5. |
.
علیرغم اینکه همیشه اجراهای بچه های دانشگاه بسیار عالی بود این یکی به دلم ننشست. دستکاری لباس ها و آوردنشون به دههی شصت. تغییر نقشای مردونه به زنونه بدون در نظر گرفتن تغییرات کافی، بعضی بازی های نسبتا ضعیف از مشکلاتش بودن. ولی به هر حال شکسپیر بود و شنیدنی و دیدنی.
نمی دونم شاید هم تمام این عیب و ایرادا به حال خراب من برگرده.
بازی در نقش جان توسط Robert Benz یکی از زیباترین بازی هایی بود که تو عمرم دیدم. تو لحظه های آخر سکانس دوم صحبتهاش با روانپزشک دربارهیاینکه چه طور با زنش رفتار کرده بود دیگه طاقت نیاوردم. اشکام سرازیر شدن و تمام وجودم تو خودش پیچید.