دیدی؟چه‌گونه برهنه کردمشان پیشِ تو؟

گفت «کسی را رنجانیدن و سرد کردن آن ندارد.» 

گفتم «اگر امتحان نکنم، او نداند که او کیست.» 

دیدی جماعتی که اعتقاد‌ها می‌نمودند و جان‌بازی‌ها، چون امتحانِ اندک آغاز کردم، اعتقادشان را دیدی؟ چه‌گونه برهنه کردمشان پیشِ تو، تا توشان برهنه دیدی! آن که دعویِ محبّت می‌کند از میانِ جان، یکی درمش بخواهی، عقلش برود، جانش برود، سر و پای گم کند. امتحان کردم، تا خود را اندکی دیدند، تَشنیع برآوردند که «این شخص همه‌ی معتقدان را سرد کرد.» 

گفتم «او نکرد. غیرت‌ُالله است بر این وجود. نخواهد که خلق اطلاع یابند بر ایشان.» 

ایشان را کِی بینی؟ ایشان همچنین در نظرِ خدای‌اند. هر که خواهد که ایشان را ببیند، در نظرِ خدای درآید. در نظرِ خدای درآی، ایشان را ببینی! خلق حق را چه‌گونه دریابد؟ چه‌گونه بیند؟ و این شخص را که در نظرِ اوست هم؟ 

طُرفه به هم در رفته‌اند! چنان که چیزی به هم در رفته باشد. هر یکی را حالتی‌ست: واعظ را بالای‌ِ منبر حالتی و مُقری را بر تخت حالی و مُستَمِع را حالتی، شیخ را حالتی، مُرید را حالتی و مُراد را حالتی و عاشق را حالتی و معشوق را حالتی. 

من از ایشان نیستم، امّا از ایشان خبر دارم. قومی دیگرند که بینااند و می‌دانند که بینااند. ایشان را هم ایشان دانند.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد