بابای گنجشک‌ها

همیشه عاشق گنجشک ها خواهم بود، قول می دهم مواظب باشم "این زبان بسته ها" گشنه نمانند. صدایشان را می شنوم که برگشته اند و فکر می کنم تو برگشته ای. امروز می روم برایشان دانه می خرم می گذارم توی بالکن. ولی فکر می کنی همانطور که سر سفره‌ی تو می آمدند سراغ من هم خواهند آمد؟


دلم برایت تنگ شده، خیلی دلتنگت هستم. دوست دارم وقتی می آیم بازهم باشی. خودت هم خوب می دانی که باورم نمی شود که نباشی. پس لطفا باش. دوستت دارم آغا. خیلی دوستت دارم آغا.


من و گنجشکای خونه

دیدنت عادتمونه


پ.ن. اینو که نوشتم نتونستم آروم باشم. زدم زیر گریه. زنگ زدم به مامان. بنده خدا کلی ترسید که ساعت چار صبح زنگ زدم. ولی خوشحالم که بهش زنگ زدم. بهش گفتم چقدر دلم واسه بابا تنک شده. گریه کردم. آروم شدم.


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد