این سومین کتابیه که از سلمان رشدی خوندم. نمی تونم بگم بهترین کتابیه که ازش خوندم . کتاب ظاهرا کاندید بوکر شده بوده و کلی هم تقدیر شده. کتاب کماکان پیچیدگی معمول رمان هاش رو داره از ریالیسم جادویی گرفته تا متافیکشن(اینکه نویسنده یه جورایی تو کتاب حضور داشته باشه) تا طنز خاص رشدی.
قهرمان کتاب هم اسمش رو هم شخصیتش رو از دن کیشوت سروانتش گرفته. در واقع دن کیشوت دنیای جدیده که به جای الگو گرفتن از کتاب ها از سینما و فیلم الگو می گیره و دنیایی ترکیبی از واقعیت و تخیل برای خودش می سازه. دن کیشوت از کتاب های محبوب سلمانه که تو مصاحبه ایی که قبلا ازش گقتم یکی از سه کتابی بود که توصیه کرده بود حتما باید خوند. من نخوندم البته و نمی دونم با حجم زیادش بتونم به این زودی ها بخونم. شاید هم بخونم.
ی ک
حالا مطلب اینه که از فصل دو به بعد فکر کنم معلوم میشه که نویسنده ای که داره داستان کیشات رو می نویسه داره خیلی از بخش های زندگی خوکیدش رو تو داستان تصویرس می کنه و البته یه کم با رشدی آشنا شده باشی می تونی حضور خودش رو هم ببینی. خوب این هم از هنرهای رشدیه همونطور که جایی درباره ش می خونم مثل آکروباتیه که کلی توپ رو همزمان می جرخونه و داستان در داستان می گه. هنری که ظاهرا ار قصه گوهای قهوه خانه ای هند یاد گرفته.
کتاب از المان های بسیاری از کتاب های دیگه و تلویزیون استفاده می کنه. از پینوکیو و جیرجیرک و فرشته ی مهربون تا آلیس در دنیای عجایب. علمی تخیلی هم توش داره و از تاک شوهایی مثل اپرا، سلما زنی که کیشات عاشقشه در واقع یه مجری معروف مثل اپراست.
کتاب به موضوعات خیلی مهمی مثل مهاحرت، نژادپرستی، اثر رسانه، مواد مخدر مثل مرفین، نقش پزشکان د راین موضوع، خانواده و بیماری لاعلاج می پردازه. کل شخصیت ها هندی هایی هستن که مهاجرت کردن. سلمان مثل همیشه عشق خودش رو به شبه جزیره نشون می ده خصوصا تو صحنه ی آخر که از عشق نویسنده به کل هند (قبل از تجزیه) می گه.
کتاب خوبیه، اما بهترین کتابی نبود که تا حالا ازش خوندم. کتاب بعدی شاهکارش خواهد بود، بچه های نیمه شب که تا نصفه رفتم و باید تمومش کنم.