عروسی

عروسی جرمی و کیتی بود. خیلی خیلی خوش گذشت. بچه های گلی که واقعا لیاقت همدیگه رو دارن. هر دو مهربون و نازنین. راجع به جرمی دیشب به برادرزنش می گفتم چیزی که من راجع بهش به جرمی غبطه می خورم اینه که اگه خوبه اصلا تلاشی واسه این کار نمی کنه، پسره ذاتا نمی تونه بد باشه.


بعد از مدتها کالینز رو هم دیدم. تازه فهمیدم که کلی دلم واسش تنگ شده بود. کل بچه های سفر شوشواپس هم اونجا بودن و کماکان با حال.


نشد که بنویسم رکورد شنام رو دوباره شکستم. 30 بار یعنی یک و نیم کیلومتر بدون توقف و خستگی. هورا به من.