این اولین باریه که این رو که می شنوم به کسی دیگه فکر نمی کنم به خودم فکر می کنم:
از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
دیگه دور و ورم دنبال انسان نمی گردم، اینجا دنبالش می گردم. دوست دارم یه بیل و کلنگ وردارم و یه فانوس. قلبم رو حفر کنم تا به یه جایی برسم که تویی. جایی که اون فانوسه باید بره گم شه. حتی چشمای من باید برن گم شن. جایی که انقده نور هست که من کورم. جایی که انقده تو هستی که من نیستم. جایی که بشینم کنارت و بگم می دونی چقدر از دیو ودد ملول بودم؟ می دونی چقد دنبالت گشتم؟ می دونی چقدر درد کشیدم که نبودی، می دونی چقدر دنبالت گشتم؟ می دونی اینکه فکر کنم هر لحظه بیشتر داری زیر روزمرگی های صد-تا-یه-غاز من دفن میشی وحشتناک بود؟ می دونی چقدر دلتنگت بودم؟
و تو نگاهی بهم بکنی، لبخندی بزنی و بگی: آره عزیزم، می دونم.