Sophie Bouffard - Soprano
David L. McIntyre - pianist
دیروز روز کشف راز این خوابآلودگی کشنده بود.
کسی به فکر گل ها نیست
کسی به فکر ماهی ها نیست
کسی نمی خواهد
باورکند که باغچه دارد می میرد
که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
که ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی می شود
و حس باغچه انگار
چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست
حیاط خانه ما تنهاست ...
خوب قصهش این شکلی بود که:
کنکور ما دو مرحلهای بود، رتبهی مرحلهی اول رو میزدن و بر اساس اون انتخاب رشته میکردی و بعد میرفتی امتحان مرحلهی دوم رو میدادی و بعد بهت می گفتن کجا قبول شدی. اون موقعها از این قرتیبازیهای اینترنت مینترنت نبود. کارنامهها میومد آموزش و پرورش منطقه و بعد اول صبحی دلت رو محکم میگرفتی تو دستت و تو یه صف دراز وامیسادی پشت یه پنجره تا نوبتت بشه و کارنامهت رو بگیری.
خوب من مجبور نبودم تو صف وایسم، خیر سرم پرافتخارترین دانشآموز شهرمون بودم و حداقل انقده بودم که همه بشناسنم و ازم بخوان برم داخل و کارنامهم رو خودم پیدا کنم قبل از همه. آقاها همهی کارنامهها رو گذاشت جلوم و من شروع کردم به ورق زدن. رفتم و رفتم و رفتم تا به آخر رسیدم و هیچی پیدا نشد. اساسی نگران شده بودم، به آقاهه گفتم نیست. گفت مگه میشه، بزار من ببینم. شروع کرد به ورق زدن و در همین حین من چشمم افتاد به یه رتبه ی نه. یهویی چشمام برقی زد و حس فضولی توم به توان هزار رسید، گفتم بزار ببینم کی نه شده. اسمو نگاه کردم و دیدم اسم منه. هر دومون شوکه شده بودیم.