عشق و شهوت

این سالها سالهای درد و مرگ و آموختن بود. اما شاید مهمترین چیزی که آموختم این بود: 

 

از شهوت تا عشق فاصله‌ی بسیار ناهمواری‌ست که هر کسی را یارای نوردیدنش نیست.

سکوت مرگ

چه گویم ...

آزادیش

با همه‌ی وجودم دعا می کنم ... 

 

دل فولادم


ول کنید اسب مرا
راه توشه ی سفرم را و نمد زینم را
و مرا هرزه درا،
که خیالی سرکش
به در خانه کشاندست مرا.

رسم از خطه ی دوری، نه دلی شاد در آن.
سرزمینهایی دور
جای آشوبگران
کارشان کشتن و کشتار که از هر طرف و گوشه ی آن
می نشاندید بهارش گل با زخم جسدهای کسان.
فکر می کردم در ره چه عبث
که ازین جای بیابان هلاک
می تواند گذرش باشد هر راهگذر
باشد او را دل فولاد اگر
و برد سهل نظر در بد و خوب که هست
و بگیرد مشکل آسان.
و جهان را داند
جای کین و کشتار
و خراب و خذلان.

ولی اکنون به همان جای بیابان هلاک
بازگشت من میباید، با زیرکی من که به کار،
خواب پر هول و تکانی که ره آورد من از این سفرم هست و هنوز
چشم بیدارم هر لحظه بر آن می دوزد،
هستیم را همه در آتش بر پا شده اش می سوزد.

از برای من ویران سفر گشته مجالی دمی استادن نیست
منم از هر که در این ساعت غارت زده تر
همه چیز از کف من رفته به در
دل فولادم با من نیست
همه چیزم دل من بود و کنون می بینم
دل فولادم مانده در راه.
دل فولادم را بی شکی انداخته است
دست آن قوم بداندیش در آغوش بهاری که گلش گفتم از خون وز زخم.
وین زمان فکرم این است که در خون برادرهایم
ـــ ناروا در خون پیچان
بی گنه غلتان در خون ـــ
دل فولادم را زنگ کند دیگرگون.
 
نیما یوشیج

پدر

وقتی که بابا مرد ... 

 

پدر

من و گنجشکای خونه 

 دیدنت عادتمونه
به هوای دیدن تو  

پر می گیریم از تو لونه
باز میایم که مثل هر روز
برامون دونه بپاشی
من و گنجشکا می میریم  

تو اگه خونه نباشی
 

Gran Torino - Centre Theatre

 

 

هر چیزی با این مرد دیدنی و زیباست.

تک، تک، ارتفاع و تک، ارتفاع و دو، دو

  

The One 

 

The One  

 

The Height  and The One

 

The Height and The Two 

 

The Two