جدیدا اون دفعه تو سینما و امروز تلویزیون، درد کاراکترها روش تاثیر می دارن. فیلم امروز یه سینمایی بود به اسم over the moon که دختره مادرش رو از دست داده بود و تو یه قسمتهایی پدر هم نبود. جنان بغض با مزه ای کرده بود و اسه تنهایی دختره که نگو. اولاش که پرسیدم گریه می کنی گفت نه (اون دفع تو سینما گفت بوی پیازه ) ، اما دیگه طاقت نیاورد و گفت:
Daddy, can I bring some tissues?
بهش گفتم برو بیار. دیدم دستمال رو برده خیس کرده بعد گوشه های چشم اشک آلودش رو باهاش پاک می کنه. نمی دونستم بخندم یا نه.