أشهد بالعصافیر التی تطیر من عینیک
إلی قلبی، أشهد أننی أحببتک مرّة
ومازلت...
گواهی میدهم به گنجشکهایی که از چشمهای تو تا قلبِ من پرواز میکنند،
گواهی میدهم که من یک بار عاشقت شدم
و هنوز هم...
این هم از مزایای معاشرت با اسکندره:
تو را یاد کردم
در حالی که آسمان ابری بود
یادت دلتنگم کرد
و اشک و باران در هم آمیخت...
کجایی که بی نام و نشانی
و اثری از تو نیست
دریا تو را از من دور کرد
اما من، پلی میسازم از قلبم برای رسیدن به تو
کجا ببینمت ای سفر کرده
به من بگو به کدام دیار رفتهای؟
دوریت برایم آسان نیست
بیا و مرا آرام کن!
دوریت تمام آزردگی است
عقلی برایم نمانده است
روزی که رفتی
از دوریت به شعر پناه بردم
و تو گمان نمیکردی
که من شاعر شوم
بگو کجا ببینمت...
دیروز (باورم نمیشه) سوفی تونست تمام راه Fullerton Loop رو که من هفتگی با گروهمون می رم بیاد (البته به مدد یه کم کیت کت). موقع برگشتن داشتم از برنامه ی ideas سی بی سی، برنامه ای رو که درباره ی منطق الطیر بود و یه اجرای نمایشیش گوش می دادم که درباره ی عشق صحبت می کرد. یهویی وسطش سوفی پرسید چرا این همه داره می گه Love? گفتم چون :Love مهمه، خیلی مهمه. گفتم می دونی Love یعنی چی؟ گفت:
Love means when I fall and get a booboo you and mommy kiss it and hug me!
این روزها که نگاه می کنم یه بار دیگه متوجه می شم که فقط زالوهایی که از قِبُلِ نظام و روابطشون باهاش انتفاع مالی دارن دارن دنبال می کنن ببینن که کی میشه یا نمیشه تا سبک سنگین کنن منافع مالیشون ,و ارتباطشون با قدرت چقدر ممکنه صدمه بخوره. انگل ها! فقط انگل های رانت خوار!
امروز تابستون عالی شروع شده، با کلی درختکاری و باغبونی
با سوفی مار پله بازی می کنم سرم رو بر می گردونم می بینم سه ردیف بالاتره، می گم تقلب کردی، می گه نه یه راه مخفی بلد بودم