عمو علی

می گه چرا تو و عمه دارید گریه می کنید می گم عمو علی فوت کرده. می گه زندگی خوی داشت؟ می گم آره. می گه خوب پس برای چی ناراحتید؟

نوشتن

خوب نوشتن رو شروع کرده دخترم.  خودش با خلاقیت خودش داستان می نویسه.

باور

می گه چرا elf on the shelf  من رو دست زدی، خاصیت جادوییش از دست رفته. می گم این چیزا الکیه، جدی نگیر. می گه نه همچین چیزی نیست. چند روز بعدش می گه سنتا برات یه پیغام گذاشته زیر درخت کریسمس. می گم بیار ببنیم. نوشته که "حمید! من سنتام، جادو دروغ نیست و الف ها واقعا وجود دارن. می گه حالا باور کردی؟ می  گم آره. 


وای از دست این میدیا! :) 

اولین سوالات درباره ی مرگ

اولین بار که شاخکاش جنبید موقعی بود که هق هق هام رو برای مامان دید و البته بهش گفتیم مریضه ولی احتمالا باور نکرد. وقتی ضجه هام رو برای محمدرضا دید باز هم بهش گفتیم مریضه اما باور نکرد. دیدمش با خودش آواز می خونه: بابام خیلی ناراحته می گه برادرش مریضه اما واقعیت اینه که مرده.


مدتیه یه برنامه درباره ی حیوانات رو یوتیوب نگاه می کنه که بعضی وقتا حیوونی می میره خاکش می کنن. دیروز می پرسید: حیوونای مرده که خاک می شن کجا می رن؟ نمی دونستم چی بگم، خودش گفت بهشت می رن؟ گفتم آره! گفت مگه میشه همینجوری برن بهشت از زیر خاک؟ با استیصال گفتم نه روحشون می ره. گفت روح چیه؟ گفتم چیزی که توشون هست و نمی میره. چیزی نگفت اما خیلی کنجکاوی اضافه نکرد شاید چون استیصال و بی جوابی من رو دید. 

Fitz and the Tantrums - HandClap

موسیقی هیپ هاپ سوفیه. 




The Road by Gormac McCarthy

مشفول این کتاب هستم لما هم دوست دارم جلو برم و هم نرم. خیلی وقته سمت کتاب ها و فیلم و شوهایی که که بار دراماتیک یافلسفی سنگینی دارن نمی رم و البته خیلی هم افسوس می خورم از این جهت. اما حس می کنم به سلامت شیشه ای ذهنیم ممکنه صدمه بزنن.


تموم شد، کتاب خوبی بود، روایت پر کششی بود که گاهی هم بی اتفاقیش بر خلاف تصور خواننده بود. خیلی وقت ها شد با شخصیت اصلی همذات پنداری کردم. چند جمله ی آخرش اگر چه برای اطمینان و تسلی دادن به خواننده بود و مثلا به من قدری آرامش داد اما یه کم زیادی بود.  


جالبه، حالا که نگاه می کنم می بینم احساس مسئولیتم رو به سوفی بیشتر از همیشه  کرد این کتاب. 



The Road




پاییز و دوچرخه

وقتی پاییز میشه تمام وجودم هوله که یه روز خوب رو برای دوچرخه سواری از دست ندم. سوفی هم راه افتاده. این ویکند با تندوم هم کنمور تا بنف رو رفتیم هم دور گلنمور رو/ 

کتاب طولانی

اینم بگم که اولین کتاب طولانیش رو داره تموم می کنه، یه کتاب کمیک استریپ به نام babysittters یا تو این مایه ها

شنا

خوب خانم دو پله تو تابستون بالا رفت تو شنا و مهمتر اینه که عاشق شنا شده. زیباترین صحنه اینه که انقده ذوق می کنه که تو آب می رقصه! 


پروژه م جواب داده تا حالا!

قدم به قدم

فکر کنم  (به قول شایان) پروژه هام واسه سوفی داره ثمر می ده. این رو می نویسم شاید روزی اینجا رو بخونه. خوب قدم های اول رو خیلی وقته شروع کرده اما این تابستون نقطه عطفی بود. 

- اسکیت رو هنوز چک نکردم اما مطمئنم بعد از کمپ وین اسپرت باید خوب راه افتاده باشه. پایه ش ردیف شه بقیه ش تمومه. 

- دوچرخه رو که همون رو ز اول کمپ راه افتاد و چرخ کمکی رو ورداشت. حسابی ذوق زده بودیم! امیدوارم تا آخر تابستون کاملا مسلط شه تو سربالایی، سر پایینی. زمانی که بتونه باهام مسیر کنمور به بنف رو بره عیدی خواهد بود برام. 

- شنا رو با کلاس های این تابستون داره به شدت پیشرفت می کنه. مهم اینه که خیلی علاقمنده. تا آخر تابستون خیلی جلو خواهد بود اگر ادامه پیدا کنه. 

- ریاضی رو خیلی خوب داره می ره . الان تقریبا وسط های کلاس دومه. اما سخته قانعش کنی بشینه اگر یه کم دور شده باشه. اما خیلی ازش نمی خوام چون می دونم خسته می شه. اهمیت ریاضی براش به خاطر تاکید مدرسشه رو ریاضی که یکی از بهترین های کاناداس تو این زمنیه. احتمالا کمپ ریاضیش رو کنسل کنم بزارمش نینجا. 

- اما و اما هنوز تلاش هام برای رو وا کردنش جواب نداده. کلاس های آواز کر نمی دونم چقدر ثمر داد. اما امیدوارم کمپ هفته بعد که تئاتره بتونه زبونش رو جلوی بقیه باز کنه و صداش رو بلند کنه. ببینیم چی میشه. 


کماکان دختریه که آرزوش رو داشتم. بهترین!