برای رامینا

خوب قصه‌ش این شکلی بود که: 

 

کنکور ما دو مرحله‌ای بود، رتبه‌ی مرحله‌ی اول رو می‌زدن و بر اساس اون انتخاب رشته می‌کردی و بعد می‌رفتی امتحان مرحله‌ی دوم رو می‌دادی و بعد بهت می گفتن کجا قبول شدی. اون موقع‌ها از این قرتی‌بازی‌های اینترنت مینترنت نبود. کارنامه‌ها میومد آموزش و پرورش منطقه و بعد اول صبحی دلت رو محکم می‌گرفتی تو دستت و تو یه صف دراز وامیسادی پشت یه پنجره تا نوبتت بشه و کارنامه‌ت رو بگیری. 

خوب من مجبور نبودم تو صف وایسم، خیر سرم پرافتخارترین دانش‌آموز شهرمون بودم و حداقل انقده بودم که همه بشناسنم و ازم بخوان برم داخل و کارنامه‌م رو خودم پیدا کنم قبل از همه. آقاها همه‌ی کارنامه‌ها رو گذاشت جلوم و من شروع کردم به ورق زدن. رفتم و رفتم و رفتم تا به آخر رسیدم و هیچی پیدا نشد. اساسی نگران شده بودم، به آقاهه گفتم نیست. گفت مگه میشه، بزار من ببینم. شروع کرد به ورق زدن و در همین حین من چشمم افتاد به یه رتبه ی نه. یهویی چشمام برقی زد و حس فضولی توم به توان هزار رسید، گفتم بزار ببینم کی نه شده. اسمو نگاه کردم و دیدم اسم منه. هر دومون شوکه شده بودیم.

نظرات 2 + ارسال نظر
رامینا پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:35 ق.ظ

وااااااااااااااای................فکر کنم اون لحظه بهترین لحظه ی عمرت بوده...من که اگر به جات بودم حتما غش می کردم!

رامینا پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 11:37 ق.ظ

راستییییییییییی....از بس هیجان زده بودم یادم رفت بگم خیلی خیلی خیلی ممنونم به خاطر اینکه خاطرت رو واسم تعریف کردی ...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد