خوب قصهش این شکلی بود که:
کنکور ما دو مرحلهای بود، رتبهی مرحلهی اول رو میزدن و بر اساس اون انتخاب رشته میکردی و بعد میرفتی امتحان مرحلهی دوم رو میدادی و بعد بهت می گفتن کجا قبول شدی. اون موقعها از این قرتیبازیهای اینترنت مینترنت نبود. کارنامهها میومد آموزش و پرورش منطقه و بعد اول صبحی دلت رو محکم میگرفتی تو دستت و تو یه صف دراز وامیسادی پشت یه پنجره تا نوبتت بشه و کارنامهت رو بگیری.
خوب من مجبور نبودم تو صف وایسم، خیر سرم پرافتخارترین دانشآموز شهرمون بودم و حداقل انقده بودم که همه بشناسنم و ازم بخوان برم داخل و کارنامهم رو خودم پیدا کنم قبل از همه. آقاها همهی کارنامهها رو گذاشت جلوم و من شروع کردم به ورق زدن. رفتم و رفتم و رفتم تا به آخر رسیدم و هیچی پیدا نشد. اساسی نگران شده بودم، به آقاهه گفتم نیست. گفت مگه میشه، بزار من ببینم. شروع کرد به ورق زدن و در همین حین من چشمم افتاد به یه رتبه ی نه. یهویی چشمام برقی زد و حس فضولی توم به توان هزار رسید، گفتم بزار ببینم کی نه شده. اسمو نگاه کردم و دیدم اسم منه. هر دومون شوکه شده بودیم.