دو سوی بازی

با دیدن این عکس ها حس غریبی به من دست می‌دهد. جس غریبی است. کسانی در برابر این دادگاه مسخره نشسته اند که زمانی خود قاضیان و مفتشان چنین دادگاهی بوده‌اند. کسی که خود بنیانگزار وزارت اطلاعات بوده، آن هم اطلاعات دهه‌ی شصت، حالا نیمه افلیج و جان برده از ترور به دادگاه آورده شده تا شاهد محکومیت و ویرانی زندگی سیاسی خود باشد. کسی که زمانی در انثلاب فرهنگی کمر به ویران کردن علوم انسانی بسته و بعد هم ادعای تخصص در علوم انسانی را داشته اینک در دادگاه به این اعتراف واداشته شده که علوم انسانی متهم اصلی خروش مردم بر ضد استبدادند. کسانی که در این نظام وزیر و تئوریسین و سخنگو و شکنجه گر و بازجو بوده اند همکنون خود زیر شکنجه به زور اعتراف می کنند که فاسدند. این جمع با کسانی که قلم و شخصیتشان را به قدرت فروخته اند کامل شده است. جوانانی که ذهن و فکرشان ابزار قدرت شده است. سردبیر پرتوانی که به گماشتگی در اتاق فکر فاسدترین فرد این سرزمین رضایت داده است. کسی که چشم بر همه‌ی فساد دیگران بسته سات همکنون خود دچار فاسدان قدرت طلب دیگری شده است. جوانانی که به هر چیزی دست می زنند که راهی به قدرت بیابند. از عملگی فکری قدرتمدارن تا یافتن نسبتی.   این دادگاه ها دادگاه های عجیبی هستند. محاکمه‌ی ساختگی قاتلان و شکنجه گران گذشته و آینده توسط قاتلان و شکنجه گران حال.  دلم برای همه‌ی این بیچارگان می‌سوزد.

 

 از میان این همه کسی هست که دیدنش تنم را به لرزه می اندازد. کسی که دوستش داشته ام. کاش همانقدر اندک هم خود را به قدرت آلوده نمی کرد. اما هنوز پاک است و بزرگوار. شاید به همین دلیل است که در سلول زندان دیوانه می شود.  

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد