در تاریخ، فرهنگی عالی با طبقه آی اشرافی زاده می شود، چرا که فقط همین طبقه فرصت و نیروی ساختن آن را دارد. اکر این فرهنگ بیش از حد در قوروق اشراف بماند ابتدا طول و تفسیل نی یابد و سپس به حماقت می گراید، درست همان طور که در تاریخ سیاسی، جکومت اشراف اگر بیش از دوره ای که احتماع وجودش را ایجاب می کند عمر کند شوم و بد می شود. در عالم سیاست، عقل سلیم عام آتن، که در سولون و پیسیتراتوس و کلیستنس به مرتبه نبوغ رسید، موجب شد که اشراف آتنی - در کل - یکدله به نظام دموکراتیک وارد شوند در حالی که فضیلت هایشان به قوت خودش باقی بود: اکثر دولتمردان بزرگ آتنی دو نسل بعدی از میان بالاترین خانوادهها برخاستند - پریکلس نمونه بارز آن است. برخلاف فرانسهی جدید که جکومت اشراف، با عمری بسیار بیش از عمر مفید خود، ناگزیر به مرگ شد، نتیجه آنکه باقیمانده ها، جه جیزی برای همکاری با فرانسه جمهوری می داشتند یا نه، پس زده شدند. در عالم فرهنگی، عامهی یونانی، زمانی به فرهنگ اشرافی وارد گردیدند که هنور تازه نفس و سازنده بودندو همچون انگلیس: یکی از عللی که سده هیژدهم چنینی بنیانا متمدن بود این است که هیچگاه ما بطور قطع طبقهی متوسط بالا را و طبقهی اتشراف را از هم جدا نکرده ایم،نتیجه آنکه فرهنگ طبقهی اشراف را طبقهی متوسط جذب کرد و بدین وسیه صحیح و سالم ماند. از اینجاست سبکهای خوب و ذوق سلیم در منعماری و هنرهای کوچکتر آن دوره - برخلاف افراط کاریهای نادرست دورهی باروک اروپا که به خودی حود انقلاب فرانسه را تقریبا توجیه می کند. جامعهی بورژوایی که جانشین آریستوکراسی در اروپا شد نمی توانست از باروک چیز فی النفسه ارزشمندی بیاموزد. در انگلستان طبقهی متوسط در حال رشد سدهی نوزدهم ممکن بود بآرامی فرهنگ سدهی هیژدهم را جذب کند و ادامه دهد - اگر فاجعهی انقلاب صنعتی رخ نداده بود و به سرعت طبقهی جدیدی که پرشمارتر و معتمد به نفس تر از آنی جذب شوند به وجود نیاورده بود. از اینجاست که هم در انگلیس و اروپا (بغیر از کشورهای اسکاندیناوی) جوامع دموکراتیک کنونی به علل گوناگون محروم از زیباییهای فرهنگ بومی خود هستند. از این خطر آتن در امان ماند، از یک سو به سبب خرد سیاسی سدهی ششم و از سوی دیگر بسبب سیاست فرهنگی پیستراتوس. حاصل آنگه فرهنگ آتنی سدهی پنجم واجد جدیت و استحکام جامعهی خوب بورژوایی با تمام ظرافت و زیبایی و وقار آریستوکراسی بود.
یونانیان - ۱۷۶