خدا مُریدِ من است

زینِ توسی ده پانزده روز به خدمتِ شیخ می‌آمد. به خلوت، چیزها می‌پرسید. امّا عاقبت برونش کردند. به اندرون، به راهش کردم.

من گفتم روزی با یکی که «زینِ توسی مُریدِ من بود.»

دیوانه می‌شد.

من زیادت می‌کردم که «من خود کِی به چنان مُریدان سر فرو آرم؟»

و حقیقت چنین است. من همچو او را به مُریدی کِی گیرم؟ - که خدا مُریدِ من است. یکی اسمش «مُرید» است. مُراد منم. زیرا هر مُریدی را مُرادی‌ست.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد