بادِ سرهنگ
آمد،
سرکشان را
به درگاه میآرَد.
سحاب گردون
که خُفته باشد
بر لبِ دریایی
یا بر سرِ کوهها،
هیچجا از او
قطرهای نچکد.
آنجا رسد
که فرمان است،
ببارد.
همچنان
که بادِ هوا و شهوات
وَزان شود
در صُلب،
در جنبش آرَد
و قطرهی منی
به رَحِم رسانَد
و از آن تُخم
برگهای گوش
و شاخهای دست
بر بدن مٌستَوی کند.