مرا یکی دوست‌نمای بود

آن را بنگر که نورِ ایمان از رویش فرو می‌آید - صاف از نفاق. نه آن نور که به هیچ امتحانی ظلمت شود یا کم شود. فرق است میان نوری که با اندک امتحان، آن ذوق و نور تیره شود.

مرا یکی دوست‌نمای بود، مُریدی دعوی کردی، می‌آمد که «مرا یک جان است، نمی‌دانم که در قالبِ توست یا در قالبِ من؟»

به امتحان، روزی گفتم «تو را مالی هست؟ مرا زنی بخواه باجمال! اگر سیصد خواهند، تو چهارصد بده!»

خشک شد بر جای!


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد