صریح گفتم «مولانا،» - پیشِ ایشان - که «سخنِ من به فهمِ ایشان نمیرسد. تو بگو!» مرا از حقتعالا دستور نیست که از این نظیرهای پَست بگویم. آن اصل را میگویم، بر ایشان سخت مشکل میآید، نظیرِ آن اصلِ دگر میگویم، پوشش در پوشش میرود تا به آخر: هر سخنی آن دگر را پوشیده میکند.
در حقِّ مولانا، هیچ پوشیده نمیکنم. چون با او مبالغهها کردم، بر او عیان در عیان کِی باشد؟
چون مولانا بگقت، تسلیم کردند و عذر خواستند. سری درویشانه فروآوردند و رفت.