اگر این کس بِحِل نکند، از خدا بپرسم،

همه‌تان مُجرمید. گفته‌اید که «مولانا را این هست که از دنیا فارغ است و مولانا شمس‌الدّین تبریزی جمع می‌کند.»

زهی مؤاخذه که هست و زهی حِرمان!

اگر این کس بِحِل نکند، از خدا بپرسم، او بگوید که گفت یا نگفت. بعد از آن، بگوید که «بِحِل می‌کنی یا بگیرم؟»

بگویم که «تو چون می‌خواهی؟ - که خواستِ من در خواستِ تو داخل است.»

او گوید که « از طرفِ من، صدچندان!»

فی‌الجمله، مناظره دراز شود. اگر عفو باشد، این بارِ دیگر چون اعادت شود، دگر هیچ برخوردار نشوند و در قیامت نیز مرا نبینند - خاصّه در بهشت.

پس اگر آن چند درم نبودی، من برهنه و پیاده از اینجا بیرون رفتمی، آن‌گاه حالِ شما چون بودی؟ مرا دیگر هرگز اومیدِ مُعاودت بودی؟

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد