جماعتی مسلمانبرونانِ کافراندرون مرا دعودت کردند.
عُذرها گفتم. میرفتم در کلیسیا. کافران بودندی و دوستانِ من - کافربرونِ مسلماناندرون. گفتمی «چیزی بیارید تا بخورم.»
ایشان به هزار سپاس بیاوردندی و با من افطار کردندی و خوردندی و همچنان، روزهدار بودندی.