«ابلیس بهانهای، آدم نشانهای. ابلیس ظلمتی، آدم نوری. ابلیس سُفلا، آدم عُلوا -»
بر این منوال میگفتم دی با خود و گِردِ خَندَق میگشتم. سخن بر من فرو میریخت. مغلوب میشدم. زیرِ سخن میایستادم از غایتِ مغلوبی. گفتم «چه کنم اگر بر منبر سخن بر من چنین غلبه کند؟ من بر منبر نمیروم.»