امّا دنیاوی: مولانا میداند که در این شهر بزرگی هست که در آرزویِ دیدنِ ماست که هم امروز تا شب اگر بر او حُکم کنم، چندان زَز از او به من برسد که توانگرترینِ شما راست که در این مجلس نشستهاید. اکنون، چون طمعِ علم نباشد و طمعِ معرفت نه و طمعِ دنیاوی نه، هر چه بر شما فرض کنم جهتِ مصلحتِ شما باشد.