شیرِ او خورد، خویِ او گرفت.

برّه‌ی یکروزه مادر را می‌شناسد، در پستانِ او می‌افتد، زیرا اوّل ذوقِ شیرِ او یافته. امّا آن را که مادر مُرده باشد، سگی در محلّه شیرده است، آوردند، شیرِ او خورد، خویِ او گرفت.

آدمی شیر از سینه خورَد، چهارپا از میانِ پا خورَد. آن که از میانِ پا شیر خورَد، چنین باشد. آن‌چه گفتم که مادرش مُرده است، به عکس است: مادر نمُرده است، او مُرده است. مادر می‌گوید «شیرم خشک است.» - قاصد، معکوس می‌گوید. شیرش خشک نیست، آن قالبِ شیر خشک است از استعداد و قابلیّت.

مُرغکی که در چاهِ تاریکش کنی، به وقتِ خود بانگ کند - که وقت شناس است، بیرون‌آورده‌ی ماست، شاگردِ تعلیم ماست، غذایِ او حلالِ مطلق.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد