صحبتِ اهلَ دنیا آتش است. ابراهیمی باید که او را آتش نسوزد. نمرود آتشی برکرد از بیرون، ابراهیم نیز آتشی برکرد. تا ببینی آتش که را میسوزد.
«ای نمرود، تو نتیجهی قهری، من نتیجهی رحمت. تا ببینم که میسوزد آخر.»
قِدَمِ رحمت چنین باشد که قهر را قهر کند. پس رحمت قهرِ قهر آمد.
گفت «قِدَمِ رحمت چنین باشد؟»
آری دوستان را امتحانها باشد. با دوست چنین کنی، با دشمن چه کنی؟ دوست را پرتاو کرد و رفت، تا حالش چه شود. حالش آن کس داند که پرتاوش کرد.