چون میگویمش که «اکنون که شب میخُسبی، تو را از من فایده نیست، روز به هم میباشیم،» شب به حُجره میآید، میگوید که «نه. از خواب بیدار میشوم، نَفَسُ تو میشنوم، مرا راحتیست.»