اینک به وقتِ محنت، از حق رو گردانَد و به وقتِ نعمت، خدمت کند. معشوق گوید که «من خوش در میآیم. تو خوش میآیی؟ من تُرُش میشوم. تو تُرُش میشوی؟»
این چندان نیست. آن چه خلاصه است، در آن تُرُشیست. این تُرُشی شیرینیست. باژگونه شد این راه. این که گفتم: این غَضَب حِلم است.