این هم از مزایای معاشرت با اسکندره:
تو را یاد کردم
در حالی که آسمان ابری بود
یادت دلتنگم کرد
و اشک و باران در هم آمیخت...
کجایی که بی نام و نشانی
و اثری از تو نیست
دریا تو را از من دور کرد
اما من، پلی میسازم از قلبم برای رسیدن به تو
کجا ببینمت ای سفر کرده
به من بگو به کدام دیار رفتهای؟
دوریت برایم آسان نیست
بیا و مرا آرام کن!
دوریت تمام آزردگی است
عقلی برایم نمانده است
روزی که رفتی
از دوریت به شعر پناه بردم
و تو گمان نمیکردی
که من شاعر شوم
بگو کجا ببینمت...