رنگ

 

امروز به Q  از CBC گوش می دادم. این دختر خواننده‌ی نیجریه‌ای (Nneka) شاهکار  می گفت. این جمله اش رو ببین: 

 

I didn't know I have color until I stepped out of Africa. 

 

Reductionism و Immergence

حس می کنم وارد شدن به بحث تفاوت نگاه های متفاوت این دو روش یکی از بزرگترین کشف های امسالمه. بزرگ دیدن کار آسونی نیست. می فهمی؟

ضرب المثل جدید

تازه این ضرب المثل را اختراع کرده ام که «جنده زمین نمی ماند.». نکته این است که این را خود جنده ها نمی فهمند و گمان می برند که زیبایی یا کمالات آنهاست که آنها را برای مردان باارزش می کند و برخود می بالند که از دست این یکی نیفتاده یکی دیگر بلندشان می کند، واقعیت امر این است که اگر دو سوراخ داشته باشی و بخواهی بدهی سخت است کسی پیدا نکنی که نخواهد بکند و نباید تصور رویایی از این موضوع داشت.  

 

بعضی از افکار الفاظ خودش را می طلبد و نمی شود کاریش کرد. پاستوریزه کردن یک واقعیت با الفاظ غیرمعمول فقط ارزش کلامی و معنایی آن را می کاهد. اگرچه بر این باورم که دلیلی وجود ندارد که آدم زبان روزمره‌اش را لجن اندود کند. 

 

به هر حال واقعیت امر این است که وضع «جنده های فکری، عقیدتی و سیاسی» به هیچوجه بهتر از این نیست. تا وقتی جای کردن داشته باشند آدم برای کردنشان زیاد است اگرچه این را مبنایی برای حس غرور به دلیل داشتن ارزشی فراتر از کسانی که حاضر به دادن نیستند به حساب می آورند.

Normallity

In behavior, normal refers to a lack of significant deviation from the average. The phrase "not normal" is often applied in a negative sense (asserting that someone or some situation is improper, sick, etc.) Abnormality varies greatly in how pleasant or unpleasant this is for other people.

The Oxford English Dictionary defines "normal" as 'conforming to a standard'. Another possible definition is that "a normal" is someone who conforms to the predominant behavior in a society. This can be for any number of reasons such as simple imitative behavior, deliberate or inconsistent acceptance of society's standards, fear of humiliation or rejection etc.

The French sociologist Émile Durkheim indicated in his Rules of the Sociological Method that the most common behavior in a society is considered normal. People who do not go along are violating social norms and will invite a sanction, which may be positive or negative, from others in the society. 

 

Source: wikipedia

استعفا

 بدینوسیله من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم و مسئولیتهای یک کودک هشت ساله را قبول می کنم. می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم و فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است. می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است، چون می توانم آن را بخورم! می خواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم و با دوستانم بستنی بخورم . می خواهم درون یک چاله آب بازی کنم و بادبادک خود را در هوا پرواز دهم. می خواهم به گذشته برگردم، وقتی همه چیز ساده بود، وقتی داشتم رنگها را، جدول ضرب را و شعرهای کودکانه را یاد می گرفتم، وقتی نمی دانستم که چه چیزهایی نمی دانم و هیچ اهمیتی هم نمی دادم . می خواهم فکر کنم که دنیا چقدر زیباست و همه راستگو و خوب هستند. می خواهم ایمان داشته باشم که هر چیزی ممکن است و می خواهم که از پیچیدگیهای دنیا بی خبر باشم . می خواهم دوباره به همان زندگی ساده خود برگردم، نمی خواهم زندگی من پر شود از کوهی از مدارک اداری، خبرهای ناراحت کننده، صورتحساب، جریمه و ...می خواهم به نیروی لبخند ایمان داشته باشم، به یک کلمه محبت آمیز، به عدالت، به صلح، به فرشتگان، به باران، و به . . . این دسته چک من، کلید ماشین، کارت اعتباری و بقیه مدارک، مال شما. من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم .
 

نویسنده: سانتیا سالگا

سیر تاریخی یونان

این تابلوی سیر تاریخی به زیبایی نشان می دهد در سده‌ی پنجم قبل از میلاد در یونان چه خبر بوده است. این همه درخشش عصر طلایی همزمان با پولیس بودن در معنای اعلای آن رخ داده است. معجزه ای در همه‌ی تاریخی. دوره ای که آدمی می اندیشد.


بسیار دردناک است که می بینی افلاطون بر ضد پولیس می شورد بی توجه به اینکه او محصول پولیس است نه اوتوپیا!!!!!




http://www.drault.com.ar/classical_mythology/greek_timeline_classical_mythology.png

آتنی ها (۶) - امور ذهنی بدون ولنگاری

در اینجا پریکلس آتن را با اسپارتا مقایسه می کند:


ما همه را به شهرمان راه می دهیم و از ترس اینکه مبادا خارجیان از کارمان سر در بیاورند اخراجشان نیم کنیم، چرا که در جنگ ما متکی به شجاعتمان هستیم تا حیله های جنگی و تدارکات. دشمنانمان با آموزش سنگین از کودکی حود را برای جنگ آماده می شازند. ما در راحتی خیال به سر می بریم، اما در رویایی از خطر کمتر از آنان احساس توانایی نمی کنیم. در واقع، اسپارتاییها هیچگاه بدون کمک متحدین خود جرات نکرده اند به ما حملی کنند. بنابراین، با شجاعتی که از روحیه‌ی طبیعی نشات می گیرد تا قوانین دو امتیاز بر آنان داریم، چه ما زحمات ابتدایی آنان را نداریم و در وقت امتحان درست به توان آنان هستیم، ما به هنرها عشق می ورزیم، اما بدون ولنگاری، به اموز ذهنی عشق می ورزیم اما بی آنکه گرفتار ضعف شویم.... فردی را که در امور همگانی شرکت نمی کند برخی آرام می نامند، ما آتنیان او را عبث می خوانیم. حرف را مانع عمل نمی شناسیم، بلگه شرط مقدم آن می دانیم. دیگران از جهل شجاعند و از محاسبه ترسو، ما می توانیم محاسبه کنیم و باز هم شجاع باشیم. همچنین سخاوت داریم، نه از روی مصلحت اندیشی، بلکه از روی اعتماد به خود. در واقع پولیس ما برای همه‌ی یونان سرمشق است.


یونانین - ۱۹۹

آتنی ها (۵) - منتظر به دست آوردن

این شرح را هیات نمایندگی کورینتوس که برای ترغیب اسپارتا آمده بود به دست می دهند.


شما هیچ نمی دانید (کورینتوسی ها می گویند) این آتنیان چگونه مردمی هستند، چقدر با شما فرق دارند. هم.اره در فکر طرحهای جدیدند، و در اجرای طرحهای خود بسیار سرعت دارند: شما به آنچه دارید رضایت دارید، و حتی نسبت به انجام دادن آنچه شروریست بی میلید. آنان شجاع و ماجراجوو امیدوارند: شما محتاط، و نه به قدرت و نه به داوری خود اعتماد ندارید. آنان عاشق ماجراجویی در خارجند و شما بیزار از آن: چه آنان منتظر به دست آوردنند و شما نگران از دست دادن. هنگامی که پیروز شوند از پیروزی خود بیشترین استفاده را می کنند: هنگامی که شکست می خورند کمتر از همه وا می دهند. آنان جسم خود را وقف آتن می کنند گویی که از اموال عمومی است: آنان ذدهن خود را فردگراینه‌ترینوجه ممکن در آتن به کار می گیرند، مقشه در می اندازند، اگر شکست بخورند احساس غبن می کنند، اگر موئفق شوند، این موفقست در مقایسه با آنچه در قدم بعدی دنبال می کنند هیچ به شمار می آید. ناممکن است که یا خود برخوردار از صلخ باشند و در آرامش به سر برند یا کسی دیگر را بگذارند چنین باشد.


یونانیان - ۱۹۸

آتنی ها (۴) - چرا آتن امپراطوری نساخت؟

چرا آتن پایتحت بک دولت متجد اژه ای نشد؟ روم توانست تابعیت خود را به ترتیب به دیگر شهرهای لاتین و به تمامی ایتالیا و به مجموع امپراطوری تعمیم دهد: گر روم توانست چنین بکند، چرا آتن نتوانست؟


حمل دلوسزانه‌ی این امر به نداشتن ظرفیت و کوته بینی پاسخگو نیست. امری است گریزناپذیرِ که اغلب سعی می کنیم از آن گریز کنیم، که هر چیزی بهایی دارد و چیزهای بسیایر هست، فی النفسه مطلوب، که بهایی گران دارد. در غیر اینصورت جیات آدمی چنین تراژیک نمی شد. ما خود بتازگی نمونه‌ای داشت ایم. برخی از سیاستمداران ما رویاهای خوشی درباره‌ی اقتصاد ملی حساب شده و کارآمد علیی در سر داشتند - بسیار عالی، اما بهای این اقتصاد در دست گرفتن نیروی انسانی بود، و انگلیسی، با اعتیاد غریبش به آزادی فردی، از پرداخت این بها امتناع کرد.

همانطور که در یکی از فصول قبل این کتاب آمد، یونانین اتیاد مشابهی به پولیس دشتند. در نظر یونانیان پولیس بود که فرق بین یونانی و بربر را می ساخت: پولیس بود که او را قادر می ساخت حیات غنی و هوشمندانه‌ و مسولانه ای دشاته باشد. آتن نمی توانست بدون محدود ساختن فعالیت ها و مسوولیت سیاسی تک ک شهروندان تابعیت خود را به متحدان تعمیم دهد. در این صورت دولت بایست به دست نمایندگان سپرده شود و دیگر آتنی احساس نمی کرذد که پولیس به خودش تعلق دارد. زندگی مزه اش را از دست می داد....


یونانیان - ۱۹۴

آتنی ها (۳) - گذار از آریستوکراسی به بورژوازی

در تاریخ، فرهنگی عالی با طبقه آی اشرافی زاده می شود، چرا که فقط همین طبقه فرصت و نیروی ساختن آن را دارد. اکر این فرهنگ بیش از حد در قوروق اشراف بماند ابتدا طول و تفسیل نی یابد و سپس به حماقت می گراید، درست همان طور که در تاریخ سیاسی، جکومت اشراف اگر بیش از دوره ای که احتماع وجودش را ایجاب می کند عمر کند شوم و بد می شود. در عالم سیاست، عقل سلیم عام آتن، که در سولون و پیسیتراتوس و کلیستنس به مرتبه نبوغ رسید، موجب شد که اشراف آتنی - در کل - یکدله به نظام دموکراتیک وارد شوند در حالی که فضیلت هایشان به قوت خودش باقی بود: اکثر دولتمردان بزرگ آتنی دو نسل بعدی از میان بالاترین خانواده‌ها برخاستند - پریکلس نمونه بارز آن است. برخلاف فرانسه‌ی جدید که جکومت اشراف، با عمری بسیار بیش از عمر مفید خود، ناگزیر به مرگ شد، نتیجه‌ آنکه باقیمانده ها، جه جیزی برای همکاری با فرانسه جمهوری می داشتند یا نه، پس زده شدند. در عالم فرهنگی، عامه‌ی یونانی، زمانی به فرهنگ اشرافی وارد گردیدند که هنور تازه نفس و سازنده بودندو همچون انگلیس: یکی از عللی که سده هیژدهم چنینی بنیانا متمدن بود این است که هیچگاه ما بطور قطع طبقه‌ی متوسط بالا را و طبقه‌ی اتشراف را از هم جدا نکرده ایم،نتیجه آنکه فرهنگ طبقه‌ی اشراف را طبقه‌ی متوسط جذب کرد و بدین وسیه صحیح و سالم ماند. از اینجاست سبکهای خوب و ذوق سلیم در منعماری و هنرهای کوچکتر آن دوره - برخلاف افراط کاریهای نادرست دوره‌ی باروک اروپا که به خودی حود انقلاب فرانسه را تقریبا توجیه می کند. جامعه‌ی بورژوایی که جانشین آریستوکراسی در اروپا شد نمی توانست از باروک چیز فی النفسه ارزشمندی بیاموزد. در انگلستان طبقه‌ی متوسط در حال رشد سده‌ی نوزدهم ممکن بود بآرامی فرهنگ سده‌ی هیژدهم را جذب کند و ادامه دهد - اگر فاجعه‌ی انقلاب صنعتی رخ نداده بود و به سرعت طبقه‌ی جدیدی که پرشمارتر و معتمد به نفس تر از آنی جذب شوند به وجود نیاورده بود. از اینجاست که هم در انگلیس و اروپا (بغیر از کشورهای اسکاندیناوی) جوامع دموکراتیک کنونی به علل گوناگون محروم از زیباییهای فرهنگ بومی خود هستند. از این خطر آتن در امان ماند، از یک سو به سبب خرد سیاسی سده‌ی ششم و از سوی دیگر بسبب سیاست فرهنگی پیستراتوس. حاصل آنگه فرهنگ آتنی سده‌ی پنجم واجد جدیت و استحکام جامعه‌ی خوب بورژوایی با تمام ظرافت و زیبایی و وقار آریستوکراسی بود.


یونانیان - ۱۷۶