بی‌شرفی مرز نمی‌شناسد

مدتهاست ماجرای عمر خضر را اینجا دنبال می‌کنم. نتیجه‌ی نهایی اینکه فرق نمی‌کند لیبرال باشند یا محافظه‌کار، آمریکا باشد یا کانادا، همه آنقدر بی‌شرف و کثافت هستند که بچه‌ی پانزده‌ساله‌ای را که به زور پدرش به نیرد آورده شده نه سال در زندان نظامی نگه دارند، شکنجه‌اش کنند تا وادار به اعتراف علیه خودش شود و چهل سال حبس بگیرد. همین ماجرا اگر در ایران اتفاق می‌افتاد زمین و زمان را روی سرشان می‌گذاشتند. بله، واقعیت امر این است که این دولتها نیستند اکثر مردم اینجا هم با این موافقند.

بی شرم

 سروش یا به قول کیهان «عبدالکریم حاج ‌فرج‌ دبّاغ» بی‌شرم است و نمی‌داند تا ابد نمی‌توان بر اسب وقاحت و دریدگی تاخت. ببین چه گفته:

 

 

این غریوها و داعیه ها عاقبت به آنجا انجامید که چند جلد کتاب در "روانشناسی اسلامی" و "جامعه شناسی اسلامی" و... در قم نوشته شد و چون چاه معرفتشان خشکید، دیگر از این مقوله دم نزدند و کار را به کاردانان سپردند. انصاف باید داد که ستاد انقلاب فرهنگی هم در فرونشاندن آن شعله های دانش سوز و آن یاوه های دانش ستیز نقش عظیمی داشت

 

چه انصافی... 

 

به هر حال ساختار این مجموعه و همه‌ی دست‌اندرکارانِ از اوّل تا آخرش بر مبنایِ وقاحت و بی‌شرمی و دریدگی نهاده شده است.  

عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد

طرح تحوّل اجتماعی، افزایش مالیات بازاریان، مالیات بر اررش افزوده، حذف یارانه‌ها از جمله مواردی هستند مه فی‌ذاته بسیار ارزشمندند و اقتصاد جامعه را به سمت پاک شدن پیش می برند.  من که از اجرایی شدنشان خیلی خوشحالم. چیز دیگری که خوشحالم می‌کند پتانسیل آنها در افزایش نارضایتی مردمی و سعی در اصلاح وضعیت سیاسی است که منجر به تغییرات عمده‌ای در ساختار سیاسی کشور خواهد شد. در واقع این طرح‌ها باعث خواهند شد که شکاف طبقاتی عمده‌ای که باعث عدم حمایت گروه‌های آسیب‌پذیر از جنبش مردمی شده است و متاسفانه حامیان جنبش هم با نفهمی تمام ککشان نمی گزد را سیاست‌های دولت فخیمه برطرف کند و باعث همراهی این طبقات با حنبش تحول خواه شود.  

  

ظرف گیاهی

مملکت باحالی است. وقتی خبر «استفاده از ظرف یکبار مصرف گیاهی اجباری شد» را می خوانی بلافاصله از خودت می‌پرسی: یعنی کدوم کرّه‌خرِ کلّه‌گنده‌ای کارخونه‌‌ی تولیدش رو وازد کرده؟

حال روز اصلاحات و رهبرانش

کاریکاتور خوب کاریکاتور خوب است، دنگ و فنگ نمی‌خواهد.



دارا و ندار

آزادی شیوا نظرآهاری خبر خوبی بود اما امروز که خبر اخذ وثیقه‌ی ۵۰۰ میلیونی او را  دیدم، برایم جالب بود که حالا دیگر هر مبلغی برای آزادی زندانیان سیاسی تعیین شود انگار که پول خورد باشد دست توی جیبشان می کنند و در می آورند و می دهند و آزاد می شوند. بعد که دیدم خانواده‌ی سارا شورد آمریکایی گفته اند که توان تامین وثیقه را ندارند موضوع برایم جالب تر شد و سعی کردم یک حساب دو دوتا چارتا بکنم ببینم اوضاع از چه قرار است.

درآمدر سرانه‌ی متوسط آمریکایی ها چندین و چند برابر ایرانی هاست، این دیگر آمار سازمان بانک جهانی است. چطور می شود که یک آمریکایی امکان پرداخت چنین وثیقه ای را ندارد اما فعالین سیاسی ایرانی تا خیلی بیشتر از این را هم می دهند و کمتر می شود حتی اعتراضی هم بشنوی. این نشان می دهد که فعالین سیاسی و حقوق بشری ایران یا از طبقه ی فوق مرفه جامعه‌ی ایرانی آمده اند یا اینکه توسط چنین طبقه‌ی مرفهی تامین مالی می‌شوند. در هر دو صورت با توجه به اینکه جامعه‌ی ایرانی (در مقایسه با جامعه‌ی آمریکایی) از نظر توزیع درآمدی دچار نابرابری وجشتناکی است این موضوع بیانگر این است که شکاف طبقاتی زیادی بین این فعالین سیاسی و قشر عظیمی از جامعه وجود دارد که حتی رقم پانصد میلیون تومان برایش رویایی است. متاسفانه، این شکاف فقط یک فاصله‌ی مالی را بیان نمی کند بلکه توضیح دهنده‌ی‌ این نیز هست که چرا قشر متوسط به پایین جامعه‌ی ایرانی همان دغدغه های جنبش های سیاسی یا حقوق بشری را ندارد.

آزادی دانشگاه آزاد

فارغ از اینکه به چه نیتی انجام شده باشه اینکه دانشگاه آزاد از دست یه مشت فاسد غارتگر و دزد آزاد شده و سرمایه‌ی دولتی به حساب می آد من رو سرشار از شادی کرد.

Benjamin Hooks

بنجامین هوکس مرد.


'Black Americans are not defeated. The civil rights movement is not dead. If anyone thinks that we are going to stop agitating, they had better think again. If anyone thinks that we are going to stop litigating, they had better close the courts. If anyone thinks that we are not going to demonstrate and protest, they had better roll up the sidewalks.''


Benjamin Hooks -

روشنفکرانی که به خاطرادعای فساد رفسنجانی اعتراض کردند.

این هم تصوری که خبرنگار سیاسی بی‌بی‌سی از روشنفکران ایرانی دارد.


سال گذشته افغانستان، مغولستان و ایران برای اولین بار مناظره‌های انتخاباتی خود را از تلویزیون پخش کردند.

عجیب آن که این کار سرآغاز مجموعه‌ای از وقایع پشت سر هم شد؛ در ایران مناظره‌ها برای تشویق مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری پخش شدند. محاسبات درست از کار در نیامد، فرض بر این بود که محمود احمدی‌نژاد در این مناظره ها شکست سختی را بر رقیبانش تحمیل خواهد کرد.

اما او در یکی از مناظره‌ها سلف خود اکبر هاشمی رفسنجانی و خانواده‌اش را به فساد متهم کرد در حالی که آنها برای دفاع از خود در آن مناظره حضور نداشتند.

نحوه برخورد او خیلی‌ها را سراسیمه کرد. بلافاصله بسیاری از روشنفکران این کشور اعتراض خودشان به این گفته‌ها را به اطلاع عموم رساندند.

این مناظره‌ها بسیار مورد توجه واقع شد. آقای رفسنجانی از ادعاهای مطرح شده علیه خود خشمناک شد و در روزهایی که به انتخابات منتهی می‌شد مردم به این باور رسیدند که شرکت در انتخابات در این دوره ارزشمند است. اگر چه انتخابات ایران ظاهرا به نفع احمدی‌نژاد به اتمام رسید اما اعتراضات گسترده و رو به افزایشی را باعث شد که به شکل خشنی سرکوب گشت.