مدل قدرت در ایران

ساختار قدرت در ایران بسیار پیچیده است اما برای  درک آن باید حتما ساده سازی هایی انجام شود. شاید حتی با یک مدل نتوان ساختار قدرت در ایران را تشریح کرد اما اگر همین مدل های ساده به مدد هم بیایند خواهند توانست تصویری نسبتا دقیق از تحولات قدرت به دست دهند:

 

 

یکی از مدل های کاربردی در تشریح ساختار قدرت در جمهوری اسلامی مدلی مشابه کره ی زمین است:   

- پوسته‌ی آن عوامل جزء نظام در جامعه است.  از استانداران و فرمانداران گرفته تا روسای ادارات، رده های پایین بسیج، شبه اپوزیسیون قانونی، حتی بعضی از وزرای غیر کلیدی. گاهی بسیاری از مردم عادی نیز ناخودآگاه بخشی از پوسته می شوند.

 - گوشته‌ی آن که به عنوان عنصر میانی بین جامعه و هسته‌ی قدرت عمل می کند قدرتمداران در راس و در معرض دیدند. از جمله رییس جمهور، گاها رهبر، وزرای کلیدی، مسئولین قوا و کاندیداهای عمده‌ی انتخاباتی. 

- هسته که منبع انرژی سیستم، تصمیم گیرنده، هدایت کننده و جهت دهنده‌ی اکثر رفتارهای نظام است. گروهی که هسته را اداره می کنند مسلما شامل رهبر اما حتما تعدادی بسیار بیشترند  

 

- در کنار این همه ملتی هم وجود دارند که بر این زمین زندگی می کنند.  

 

اما خصوصیات این مدل: 

 

- بر مبنای این مدل (همانگونه که برای زمین) هسته به عنوان منبع تغییر و تحول با ایجاد انرژی و هدایت آن از طریق گوشته قادر خواهد بود تصمیمات خود را به پوسته منتقل کند . 

 

به همین دلیل است که در نظام ایران علیرغم همه‌ی تشتت و بی نظمی ظاهری که در سطح دیده می شود هماهنگی بسیار دقیقی بین اجزاء مختلف در تامین مصالح نظام وجود دارد. 

 

- بر مینای این مدل هسته از تغییرات رخ داده در سایر بخش های ساختار قدرت بر حذر است. پوسته (همانند پوسته ی زمین) مدام در حال تغییر مکان است. همواره در آن گسل هایی جدید ایجاد می شود. قاره هایی جدید شکل می گیرد. تصادم رخ می دهد. زلزله رخ می دهد.  البته همیشه قدری بر گوشته تاثیر می گذارند. اما به دلیل ساختار چند لایه‌ی نظام قدرت این اتفاقات بسیار کم به هسته منتقل می شوند.   

- نمونه ی این موضوع اتفاقاتی است که در سطح جامعه می افتد. برخوردهای گروه های وابسته، نزاع های انتخاباتی، شورش ها، قتل های سیاسی، نارضایتی اجتماعی و ... نظام مبتنی بر قدرت چند لایه همواره سعی می کند توسط پوسته و در صورت لزوم با انعطاف پذیری گوشته‌ این تنش ها را جذب کند و از انتقال آن به هسته جلوگیری کند. واکنش های خاتمی و طرفدارانش دربرابر شورش های ۱۸ تیر (به عنوان میراگر یا Damper) و ماجرای قتل های زنجیره ای و مرگ سعید امامی به عنوان پایان ماجرا نمونه‌ ای از این دست است.  

 

- هسته پنهان است و بدون اینکه خود را در معرض قضاوت قرار دهد. همیشه ابتدائا این پوسته و سپس گوشته هستند که مورد قضاوت قرار می گیرند. به این طریق در صورتی که نتیجه‌ی احرای دستورات هسته توسط بخشی از گوشته با پوسته منجر به ایجاد مشکلاتی شود هسته می تواند با تغییر آن بخش خود را از معرض قضاوت قرار گرفتن برهاند.    

 

نمونه‌ی بسیار جالبی از این موضوع حضور احمدی نژاد در سمت ریاست جمهوری است. تقریبا در تمام نشریات دنیا و حتی توسط بسیاری از افراد داخلی احمدی نژاد به عنوان مسئول تمام مشکلات مملکت شناخته می شود. حتی علیرغم طرفداری علنی رهبر از وی اکثرا او را مقصر می دانند. با این جو ایجاد شده مسلما با تغییر رییس جمهور همه فکر خواهند کرد که انقلابی شده و همه چیز تغییر کرده است در حالیکه تنها اتفاق مهم تغییر عنصر انتقال سیاست های هسته‌ی مرکزی قدرت به پوسته است.  

 

مسلما این مدل (که فقط یک تنداندیشی بود) نیاز به تکمیل و اصلاح و وابینی دارد اما آنچه مهم است همانگونه که برای هزاران سال کسی از وجود لایه های زمین اطلاع نداشته و همانطور که قبل از کشف این موضوع تغییرات و تحولات سطحی زمین به عوامل ساده اندیشانه و نادرستی منتسب می شده در ایران اسلامی نیز تا زمانی که نقبی به این لایه ها زده نشود یا توسط شواهد سطحی با تفکری انتقادی به منشا تغییرات اندیشیده نشود همواره گمان خواهیم کرد که همه‌ی چیزی که می بنییم همه‌ی چیزی است که هست. نگاهی به اکثر نوشته ها و مقالات مدعیان شناخت سیاست و اجتماع این موضوع را نشان می دهد.

 

 

 

هوش و انتخابات ها

سه  چهار سال پیش که یه بابایی اینجا گفت خیلی احتمال حمله با ایران به خاطر برنامه اتمیش هست و حکومت هم اصلا کوتاه نمیاد. گفتم نگران نباش. جمهوری اسلامی باهوشتر از اونه که بزاره کسی بهش حمله کنه. بازی رو تا جای بی خطرش انجام می ده و ریسک ها رو خیلی خوب می شناسه.

 

حالا دیگه دوست و دشمن مجبورن اعتراف کنن جمهوری اسلامی تو این چندین سال اخیر یکی از بهترین سیاست های بین المللی رو در جهت حفظ مصالح نظام پیاده کرده.  

 

- جمهوری اسلامی تو بحرانی ترین دوره های حیاتش که پس از یازده سپتامبر و حمله به افغانستان بود با داشتن رفتار متفاوتی (سیاست خاتمی) تونست با توجه به ایجاد چهره ی دوگانه ای از جمهوری اسلامی ایران رو بی خطر تر از عراق نشون بده. ارسال اطلاعات غلط به آمریکا تونست حمله به عراق رو توجیه کنه. و بعد حضور فعال نظامی و امنیتی ایران در عراق آمریکا رو به حدی زمینگیر کرد که نتونه به حمله با ایران فکر کنه. 

 

- روی کار آوردن احمدی نژاد یکی از مهمترین سیاست های نظام بود. مرد یک دنده و کله شق و مقتدری که تونست در عرصه‌ی داخلی و بین المللی کارهایی رو بکنه که کسی دیگه جراتش رو نداشت. کسی که لازمه‌ی رفتار بین المللی و داخلی بود. ایران تجلیل ریسک خیلی دقیقی کرد و در حالی که روی لبه‌ی تیغ می رفت تونست تعادل خودش رو حفظ کنه. کار به جایی رسید که ایران به برنامه‌ی خودش برای به دست آوردن بمب اتم ادامه میده بدون اینکه کسی حتی حرف از حمله‌ی نظامی بزنه. 

 

- اما حالا بازی داره تغییر می کنه. کنار رفتن بوش و روی کار اومدن اوباما ایران رو با وضعیت بغرنجی روبرو کرد. اوباما بوش نیست که سیاست هاش انگ بخورن. اوباما مشخصا داره یه برنامه‌ی دقیق برای کنترل ایران طراحی می کنه. اوباما دستش رو تا حالا رو نکرده. اوباما انقده محبوبیت داره که حتی اگه مراکز اتمی رو هم بمباران کنه همه بگن حق داشته. اوباما پیچیده است. همه‌ی اینها نظام ایران رو شدیدا نگران کرده. شاید تردید عمده‌ای که نظام در کاندید شدن یا نشدن خاتمی داشت به دلیل این تردید بود. به همین دلیل بود که خاتمی اعلام کاندیداتوریش رو تا پس از انتخابات آمریکا به تعویق انداخت.  اما چون آمریکا دستش رو رو نکرد مجبور شد بالاخره بیاد وسط.  البته توجیه اصلی اینه که احمدی نژاد مهره‌ی خوبی در مقابل بوش بود، اما دربرابر شخصیت دموکرات و مردمی مثل اوباما خیلی کم میاره. به همین خاطره که خاتمی به عنوان یه مهره‌ی به درد بخور بروز می کنه.

 

حالا جمهوری اسلامی سعی می کنه تو دستش همه ورقی داشته باشه تا اگه لازم شد با توجه به سیاست های آمریکا که مجبورن مشخص شن هر کدوم رو که خواست بازی کنه.  

 

به هر حال یه جنگ هوش تو این چندین و چند مدت بین ایران و آمریکا انجام می شده و تا حالا به نظر میاد سران فوق العاده باهوش جمهوری اسلامی برنده شدن. بزارید ببینیم تو آینده چه جوری با ورق هاشون بازی می کنن. من که این همه هوش رو تحسین می کنم.

-

مصاحبه‌ی سی بی سی با یزدی

امروز رادیو سی بی سی تو برنامه‌ی As it happens که برنامه‌ی مورد علاقه‌ی منه (خصوصا صدای یکی از مجریهاش که نمی دونم   Carol Off. یا Robin Brown. اسمشه، باید ایندفعه دقت کنم ) یه مصاحبه با ابراهیم یزدی به مناسبت سی سالگی انقلاب داشت. مصاحبه‌ی بسیار جالبی بود. تکه هایی از مصاحبه‌ای رو که اون موقع سی بی سی با یزدی کرده بود پخش می کرد و بعد نظرش رو می پرسید. چندتا نکته واسم جالب بود: 

 

- یکی اینکه مجری سی بی سی تو سی سال پیش و بحبوحه‌ی انقلاب سوال هایی رو می پرسید که ملت ما خیلی وقت نیست شروع به پرسیدنشون از خودشون کردن. سوالهایی مثل اینکه «بعضی ها معتقدن که ملت ایران می دونن شاه رو نمی خوان ولی نمی دونن به دنبال چه چیزی هستن» یا «آیا اینکه حکم خدا باید حاکم باشه به جز یه دیکتاتوریه؟» یا اینکه «فرضا که بخواین حکم خدا رو هم حاکم کنید مگه کی می دونه حکم خدا چیه؟» و «آیا انقلاب مردم ایران چیزی بیشتر از جایگزینی شاه با خمینیه؟» 

 

- جواب های یزدی به این سوال ها بسیار  وحشتناک بود. یه آدم بسیار متعصب خشن که حتی ادب رو تو جواباش رعایت نمی کرد و با خشونت به مجری می گفت که نمی فهمه.  می گفت مردم ایران خیلی خوب می دونن چی می خوان، مگه نمی شنوید، اونا استقلال، آزادی و مهمتر از همه جمهوری اسلامی می خوان. دوباره گفت که اونا جمهوری اسلامی می خوان. وقتی مجری اون سوال مشکل حکومت دین رو پرسید با خشونت گفت : می گفت که اسلام مثل دین غربی ها نیست که تو خلوت آدما باشه بلکه باید بشه باهاش حکومت کرد. 

 

 - از همه جالبتر جواب های الان یزدی به مجری برنامه بود که بسیار بی شرمانه ادا می شدن. چوابهایی از سر پوست کلفتی و بی اعتنایی به شعور مخاطب. اینکه اصلا هم انقلاب بد نبوده خیلی هم خوب بوده ولی فقط بعدا منحرف شده. مردم می دونستن چی می خوان و .... مجری چندین بار ازش پرسید که آیا نظرش عوض شده یا اینکه از حرفای گذشته‌ش پشیمونه که یزدی با بیشرمی منکر شد و بعدش هم باز ادعای دموکراسی خواهی کرد.  وقتی که بیشرمانه گفت:«نه»  به قدری عصبانی شدم که تو ماشین با تمام نیرو داد زدم: «نه؟نه؟ نه؟ نه؟». راننده های بغلی پشت چراغ صدام رو شنیده بودن و فکر می کردن دیوونه شدم و عجیب نگاه می کردن. اگه اونها هم همچین موجودات وحشتناکی رو داشتن می فهمیدن دیوونه شدن سخت نیست. این موضوع به قدری ضایع بود که مجری تو جمله‌ی آخرش گفت: «آقای یزدی، من خیلی سورپرایز شدم که می بینم نظر شما نسبت به انقلاب با سی سال پیش هیچ تغییری نکرده.» 

 

هیچوقت از این جونور هفت خط خوشم نیومده. وقتی بعد از بازرگان سرپرستی نهضت آزادی رو به عهده گرفت خیلی ها معتقد بودن که فاتحه‌ی نهضت آزادی خونده س.  یزدی بیشتر از اینکه رهبری یه نهضت رو به عهده داشته باشه یه کارچاق‌کن و واسطه یا پادو برای حکومته. تا نقش شبه اپوزیسیون قانونی و کنترل شده رو پر کنه، نقشی که با از زهوار در رفتن نهضت آزادی  به نیروهای تازه نفس ادوار و دفتر تحکیم واگذار شده. به هر حال به ابراهیم یزدی اندکی عزت الله سحابی و اون زنیکه‌ی آشغال اعظم طالقانی رو هم اضافه کنید.  بازرگان و یدالله سحابی و طالقانی اگرچه همچین مالی نبودن ولی نه قدرت پرست بودن، نه دورو و نه فاسد.  

 

سیاست در ایران

سیاست در حماعت ایرانی از مرزهای احساس عبور نمی کند. واقعیت این است که در این جماعت دو گروهند: کسانی که سیاست را به جای اینکه بفهمند حس می کنند و کسانی که سیاست را می فهمند و از نفهمیدن و احساسی بودن دیگران سواری می گیرند. 

جالب اینجاست که آنان که سیاست را نمی فهمند فکر می کنند از آنها که می فهمندش بهتر سیاست می دانند و همیشه سواری می دهند. 

 

هیچ کسی را دیده‌اید از خودش سوال کند: 

 

- چرا احمدی نژاد رییس جمهور شد؟ چرا اینگونه بی مهابا رفتار می کند؟ چرا سخنان ظاهرا مشکل‌ساز در صحنه‌ی بین‌المللی بر زیان می آورد؟ نه!‌  همه فقط جوک می گویند و احمقش می دانند. در حالی که او یکی از حساس‌ترین نقش‌های سیاسی را در دوره‌های ریاست جمهوری برعهده داشته است. 

 

- چرا خاتمی می خواهد کاندید شود؟ چرا ادا در می آورد؟ چرا نوری توسط تحکیم و ادوار که آلت دست چپ حکومتیند علم شد و بعد هم سر و صدایش خوابید؟ نقش میرحسین چیست؟ چرا نظام دارد برگرداندن خاتمی را به قدرت سبک و سنگین می کند؟ 

 

- این سیل دست پروردگاران اصلاح طلبان حکومتی در رسانه‌های خارج از کشور اعم از هلندیش تا بی بی سی چه می کنند؟ چرا ابراهیم یزدی برای مذاکره با اوباما به آمریکا رفته است؟  

 

می دانم که هیچگاه از خودتان نپرسیده‌اید چون فکر می کنید جواب همه‌ی این سوالات را می دانید. مگر نه؟

لجن انتخابات

باز هم دلقک بازی های انتخابات شروع شد و یه مشت کثافت شروع کردن به خر کردن مردم و بردنشون پای صندوق رای. کثافتایی که با این کاراشون می خوان پست و مقام آینده شون رو تامین کنن. یکی میگه نوری، یکی میگه خاتمی، یک دیگه میگه میرحسین موسوی. من حالم از این همه سالوس قدرت طلب به هم می خوره که تمام سرمایه شون بازی دادن مردمه تا بتونن به جایی برسن. من حالم از این همه احمق که مثل گوسفند موندن تا یکی بهشون بگه چیکار کن به هم می خوره. من حالم از پیرا از جوونای این مملکت به هم می خوره که فقط دنبال کثافتن. کاش من اونجا به دنیا نمیومدم. هیچوقت اسمش رو نمی شنیدم.

نمونه‌ای از تعامل جامعه‌ی دینی و دموکراسی - ۲

به این سخنان کرزای دقت کنید:

هفته گذشته رئیس اداره ملی اطلاعات آمریکا به نمایندگان سنای آن کشور گفته بود که دولت حامد کرزی تنها بر ۳۰ درصد خاک افغانستان کنترل دارد و بقیه مناطق این کشور توسط طالبان و یا بزرگان محلی اداره می شود.

رئیس جمهور افغانستان در گفتگویی اختصاصی با بی بی سی، حاکمیت بزرگان محلی بر بخشهایی از این کشور را بخشی از حاکمیت دولتی توصیف کرد.

او معتقد است که حاکمیت بزرگان محلی برمناطقی از افغانستان خود نشانه ای از حاکمیت دولت مرکزی بر این مناطق است.

آقای کرزی گفت: "اگر حرف رئیس کل اداره اطلاعات امریکا این است که بزرگان قومی بر بسیاری از مناطق افغانستان حاکمیت دارند، این جای خوشحالی است. این کار اصل حکومت مردمسالار و مردمی است. حکومت قوی هم همین است."

آقای کرزی گفت مشکل غربیها در رابطه با افغانستان این است که آنان نمی توانند تفاوت میان بزرگان قومی و عالمان دینی با جنگ سالاران را درک کنند. در حالی که حکومت های قوی آنهایی اند که رابطه نزدیکی از طریق بزرگان محلی و عالمان دینی با مردم برقرار کنند.

دوباره بیانگر این موضوع است که در جوامع ایدئولوژیک دموکراسی جز از طریق تعامل عرف ملی و حکومت به دست نخواهد آمد. دموکراسی زاییده‌ی تعامل با عرف اجتماعی است.

آیا بی بی سی فارسی یک رسانه‌ی داخلی است؟

مدتهاست حس می کنم که بی بی سی فارسی در حال تبدیل شدن به یک سایت داخلی جمهوری اسلامی ایران است.  این حس را که با چند نفر از دوستان مطرح کردم، معلوم شد که درک‌ آنها هم چندان متفاوت نیست.  دیدن مطلبی کاملا جانبدارانه بدون نام نویسنده در بزرگداشت احمد بورقانی در بی بی سی فارسی تاییدی بود بر این نگاه. مطلب بی نام در سایت یک خبرگزاری یا باید یک خبر به دست آمده توسط خبرنگاران آن خبرگزاری باشد یا اینکه بیانگر نظر رسمی خبرگزاری و حالا بی بی سی خود را مسئول این می داند که به مدح یک مقام سابق جمهوری اسلامی بپردازد. توجه کنید که بحث من اصلا به صلاحیت یا عدم صلاحیت بورقانی برای ممدوح واقع شدن بر نمی گردد، بلکه بحث بر سر رفتار حرفه‌ای یک خبرگزاری مدعی حرفه‌ای بودن است.  من نمی دانم چرا بی بی سی همه ی خط قرمزهای لازم برای یک نشریه‌ی اصلاح طلب حکومتی ایران را محترم می شمارد و چرا حضور اپوزیسیون ضد حکومتی را در خبرها و تحلیل‌هایش محدود می کند، نمی دانم این اثر حضور روزنامه‌نگاران وابسته به روزنامه های اصلاح طلب (یا به ادعای برخی روزنامه نگاران ارسالی جمهوری اسلامی) در بی بی سی فارسی است یا اینکه سیاست های کلی دولت بریتانیا و (اگر به بی بی سی برنحورد 'به تبع آن' ) بنیاد بی‌بی‌سی موجب اتخاذ چنین روش در اداره‌ی بی بی سی فارسی شده است. فراموش نکنیم که بی بی سی یک خبرگزاری با ابعاد جهانی و مدعی تعهد به اصول حرفه‌ای و مستقل خبری است. و اما سوال من از شما؟ راستی شما وقتی بی بی سی را می خوانید حس نمی کنید مشغول خواندن یک سایت خبری از اصلاح طلبان حکومتی هستید که سعی می کند نشانی از کسانی که با کلیت نظام مخالفند نداشته باشد و در چارچوب‌های سیاست‌های اصلاح طلبان مذکور حرکت کند؟ مثلا آیا در انتخابات ریاست جمهوری گذشته حس نمی کردید بی بی سی تلاش داشت (تاکید می کنم: تلاش داشت) تا حرف تحریمیان به کرسی ننشیند؟

بردگان سازمانی

شاید این جمله‌ی کانون نویسندگان مهمترین جمله‌ای باشد که این روزها شنیده‌ام.

«راست این است که کسانی که به آزادی اندیشه و بیان و قلم باور دارند و خود را دشمن سانسور و خودکامگی می‌دانند هرگز گردن به یوغ رهبری کاریزماتیک نمی‌گذارند. نویسنده‌ی آزاده‌ای که در کشاکش آزادی و خودکامگی بهای آزادی را با گلوی به طناب و ریسمان تافته‌ی خود می‌پردازد، چه نسبتی با تفکر شبان- رمگی دارد؟»

به هر حال نباید فراموش کرد که بسیاری مبارزان معتقد به شبان-رمگی نیز هستند که به خیال خود در راه آزادی جان خود را می دهند چنان که بسیار دیدیم و می بینیم متعهدان به گروه، سازمان و رهبری را که جان در راه آزادی می نهند به خیال خویش در حالیکه بردگان یا ابزاری بیش در دست کسانی دیگر نیستند. این نکته‌ی مهمی است که نباید خلط شود.