می گردم...

این روزا دارم مستاصلانه دنبال یه چیز جدید می گردم، یه چیز تازه...

بهار

نه لب گشایدم از گل ، نه دل کشد به نبید 
 چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید 

تازه

فک کنم بایست یه شروع تازه کنم... 


هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود

دلم

من دلم بابا می خواد خیلی ....

settle down

این کلمه ای نیست که دوست داشته باشم. بوی مرداب می دهد، بوی مرگ مغزی...

خسته

چرا من این همه خسته م؟ چرا؟

خنگ

هیچی بدتر از این نیست که احساس کنی داری خنگ می شی ... 

بنویسم...

دلم می خواد بخونم، بنویسم...

...

این روزها منتظرم. منتظر تو. بی تابانه.

کاش

کاش بمیرم....