این رو دیشب جمعی خونه ی معین دیدیم. اصغر کاملا به گا رفته و کفگیرش به ته دیگ خورده. یعنی کشوری که این فیلم اسکارش باشه خاک بر سر سینماش. اصلا نباید یه ساعت هم تلف سینمای ایران کرد کلا.
حالا چرندی و پرداخت احمقانه ی داستان یه طرف، بازی های مسخره ش هم همینطور، اینکه می خواست با این داستان مسخره اینجوری زندان ها و قوه ی قضاییه رو تبرئه کنه یه طرف دیگه. یکی میشه رسولف و پناهی یکی هم میشه اصغر و کیمیایی.
خوش ساخت اما عمرا در حد صد فیلم باشه.اینکه جوونی راسل کرو و کوین استیسی رو ببینی با حال بود.
حرف نداشت! صدتای اول رو نمی دونم حقش بود یا نه... اما با حال تر از این نمی شد پته ی روزنامه نگاری رو رو آب انداخت.
فیلم رمانتیک خیلی خوبی بود اما نمی دونم واقعا تو صد فیلم اول بودن حقشه. اما اینکه سال 1939 یه همچین فیلمی ساخته بشه باور نکردنیه. آدم یه کم فکر می کنه که چرا سینمایی می تونه در این حد خوب باشه از همون اولش و سینمای ایران هنوز که هنوزه تعطیله و هی هم بدتر می شه. بعد آدم می بینه که قرن ها داستان نویسی قوی و تئاتر پشتشه که تو این مملکت هنوز هم حضور ندارپه.
داستان خوبی بود اما امیدوارم فیلمش بهتر باشه برای اولین بار چون همیشه کتاب ها بهتر از فیلمن.
یکی از بهترین فیلم هایی که اخیرا دیدم و شاید بهترین موزیکالی که تو سالهای اخیر دیدم. باید نسخه ی اسپیلبرگش رو هم ببنیم اما بعید می دونم بهتر از اصلش باشه.
کتاب بدی نبود، اطلاعات متفاوتی راجع به انقلاب کوبا و وضعیتش می داد. اما بحث های عشق و عاشقیش و حرفاش کلیشه ای و لوس بود خیلی وقتا.
این تجربه ی تنهایی من و سوفی و ارتباط عمیقتری که می تونم با سوفی بگیرم بسیار باارزشه. دختر بی نظیریه این دختر! یعنی هر چی آرزو کردم توش هست، ناز بودن و عقل و فهمیدگی و مهربونی و هوش و .... حیف که سرم خیلی شلوغه و نمی تونم بیشتر براش وقت بزارم.