بعد از مدتی که حذر می کردم به خاطر حالم، دوباره مادرای آبان رو دیدم و گریستم. خجالت کشیدم از خودشون و بچه هاشون
هالیووده دیگه باید خوش ساخت باشه فیلماش اما این خوب بود انصافا، بازی سندرا بولاک مثل همیشه بی نظیر، اسکار حقشه
فیلمبرداری و بازی ها عالی. البته ایتالیاس دیگه، کافیه یه چرخی توش بزنی فیلم بگیری، اما نه بی انصافیه صحنه پردازی و فیلمبرداری و موسیقی رو بی خیال شم. داستان ...خوب اما ایییی....
مدرسه ش تعطیل شده و خیلی دلتنگ معلمشه. از الکسا می پرسه: َAlexa, what should you do when you miss someone?
الکسا چرت و پرت می گه. می گم می خوای از من بپرسی؟ میگه آره. می گم باید حواس خودت رو پرت کنی جایی دیگه، تلویزیون نگاه کنی، بازی کنی، نقاشی کنی. می گه می دونم چی حواسم رو پرت می کنه. می گم چی؟ می گه اینکه قلقلکم بدی.
این لحظه ی مهمی بود که دیدم وابستگی عاطفی توش به این صورت شکل گرفته. نگرانم کرد، باید یاد بگیره برای هیچکس انقده دلتنگ نشه که آزار ببینه.
مردم تا مصاحبه ی مادر ستار رو دیدم. فاککککککککککککککککککککککککککک یوووووووووووووووووووو جنایتکارها! راست می گه به جز دروغ هیچی ندارید.
امروز داشت درباره ی جفتک خرکی که تو کلاس ژیمناستیکش یاد گرفته صحبت کرد و گفت که خرها بدجنسن که جفتک می زنن، سعی کردم درباره ی فایده خر و زحمتاش بگم که کارم کشید به درباره ی گذشته صحبت کردن و اینکه زمونی ماشین نبوده و با خر و اسب مردم می رفتن این ور اون ور. هدفم این شد اون لحظه که بهش مفهوم گذشته های دو ررو براش ایجاد کنم یواش یواش. پرسید اون موقع ما هم ماشین نداشتیم، و من در گل موندم که چی جوابش رو بدم، عملا جوابی نداشتم.
قبلا یه چیزی درباره ی مارکتینگ نوشنه بودم اینجا درباره ی کسی که مارکتر بود و به عنوان مهندس هایر شده بود. دیروز خبرش اومد، گندش رو زده بود به یه آدم حسابی که دستش رو گرفته بود ....
این ها رو می نویسم که بمونه:
- به نظر میاد برای خانم جالب ترین روایت ها درباره ی این سه تاس پی، پو، بوبو.
- از کوچیکی به دلیلی که نمی دونیم به کنترل تلویزیون می کفت اِستَبا، نتیجه ش این شدکه الان ما هم می گیم استبا
- وقتی می خواد نصیحتت کنه و کف دستاش رو میاره تکون می ده جلوت که مثلا نباید تند رانندگی کنی وگرنه تصادف می کنی یا اینکه نباید زیاد شکلات بخوری هیچ چاره ای جز مرچنیدنش (به دزفولی یعنی بغل کردن و فشار دادنش شدید)
- صحبت از فشار دادن شد، پریروز ازم شاکی بود که وسط کار بغلش نکردم، انقده غر زد که مجبور شدم پاشم مرچنمش
- خانم نه تنها قلقلکیه که عاشق قلقلک هم بوده همیشه دستورالعمل هم داره واسه قلقلک که کجاش رو باید قلقلک بدی
- شاکیه که دیرتر از وقت تعطیلی کلاس میارمش و باید بره افترکر، بهش گفتم به خاطر کارمه اما متوجه نمیشه