این همیشه کارتون محبوب من و سوفی بوده، تقریبا همه ی قصه های شبی که براش می گم بر اساس ماجراهاییه که برای جورج مانکی پیش می آد. یه بار می ره دنبال جنگ، یه بار می ره ماه، یه بار اسهال می گیره (سوفی این ها رو بیشتر از همه دوست داره، مثل اکثر بچه های این سن که از صحبت کردن درباره ی پوپ و پی ذوق می کنن و کلی باهاش تویلت جوک می سازن).
البته از خیلی قبل تر از سوفی کارتون محبوب من بوده.
دیروز دعوا بود با یه شاعری که من اسمش رو نشنیده بودم به اسم حسین جنتی که ماشالله ادعاش بابت شعر دوزاریش در حد پاره کردن فیل بود. ایشون مثل خیلی آدمای رانت خوار چاپلوس رفته بود پیش خامنه ای شعر خونده بود. حالا بحثش این بود که قضاوت نکنید. آخه مگه میشه قضاوت نکرد سر به دامان قدرت نهادن رو اون هم با شعر؟ اون هم با دست روی سینه گذاشتن و تعظیم؟ بیچاره آخرش هم که یه آدم کار درستی بهش گفت شعرش ارزشی نداره عصبانی شد و رفت!
این حکایت پفیوز تاریخی نشون می ده کجا وایساده ایران امروز: نبرد بین دو دسته پفیوز: یکی که می خواد از قبل واردات سود سرشار نجسی نصیب خودش کنه و یکی که می خواد به اسم واکسن درست کردن پول به جیب بزنه. یعنی لجن در لجن، این اوباش که خیلی هاشون تحصیلات عالیه دارن و قسم بقراط هم خوردن مثل سگ های هار به جون هم افتادن دارن به هم فحش می دن. کل قیمت واکسن مملکت رو به بالاترین قیمت ممکن 50 دلار حساب کنی می شه 4 میلیارد دلار که اندازه ی دزدی یکی شون هم نیست و همین رو هم دریغ می کنن. جالبه که این نبرد واکسن تا فیها خالدون و از بالاترین تا پایین ترین هم هست از رهبر تا وزیر تا تاجر تا روزنامه نگار تا پادوهای اقتصاددی و سیاسی شون، همه هستن.
نشستم در خونه کار می کنم، سوفی رو هم گذاشتم تو پارک روبروی خونه (عجب نعمتی بوده این پارک) بازی می کنه. می بینم داره دور و ور یه بچه یکی دو ساله می پلکه و سعی می کنم باهاش بازی کنه و مراقبش باشه. یادم میاد دو سال پیش خودش اینجوری بود و دخترهای بزرگتر چطوری هواش رو داشتن و باهاش بازی می کردن.
بعد از واکسن دوم قلبم درد گرفت، اورژانس اومد و بیمارستان و گفتن چیزی نیست. بعدا فهمیدم که احتمالا عوارض التهاب قلب دوز دوم فایزر بوده که احمق ها نتونسته بودن بفهمم. چند تا تجربه برام مهم بود:
- نگران نشدم، نترسیدم، مرگ هم نترسوندم، اما نمی خوام نهایی کنم نتیجه رو، تا واقعا ندونی خیلی نزدیکی بهتره ادعای الکی نکنی، اما امیدوارم وقتی هم که خیلی نزدیک باشه نترسم.
- فهمیدم چقدر دوست دارم وقت بیشتری برای سوفی و همه ی کسانی که دوستشون دارم بزارم.
- حیفم اومد که بیشتر کتاب نخوندم و ندونستم. دلم می خواد فوکو دان بشم و بمیرم.