-
آفرینش مراسم آیینی
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1391 05:14
این طرحی است که از روش نوینی که نظام حاکم در ایحاد گردهمایی های آیینی پیش گرفته به ذهنم رسیده و باید کسی روی آن کار کند. مشخصا طبقه ی روحانی و به نمایندگی از آنها حکومت جمهوری اسلامی نقش عمده ای در به کار گیری، حمایت، و کنترل و مراسم مذهبی مثل عاشورا داشته اند. نکته ای که مطرح است این است که همکنون چه ضرورتی به ایجاد...
-
روانکاوی و دین - اریک فروم - ت: آرسن نظریان
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1391 07:49
سعی نویسنده این است که نشان دهد عدم اعتقاد به خدا به معنی حذف روح نیست. در واقع معتقد است که روح ملک طلق روحانیون و ادیان خدادار (مثل ادیان ابراهیمی ) نیست. روانکاوی را از جمله روشهای ارتباط با روح و اخلاقی کردن زندگی می داند. مساله اصلی از نظر او این است که عشق و محبت در زندگی انسان جایی داشته باشد. اینکه چه نظام...
-
کوری - ساراماگو - ت: مهدی غیرایی
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 01:04
رمان مسلما پیامهای اخلاقی بسیار زیادی در خود دارد اما آنجور که برخی (مثل نویسنده ی مقدمه ی کتاب که البته جایش آخر کتاب باید می بود نه اول کتاب) می خواهند، تقلیل آن به یک اثر صرفا اخلاقی همانند گلستان سعدی و سعی در واقعی ندانستن کوری نه تنها با شکل روایت کتاب مطابقت کامل ندارد بلکه بالعکس تصور ارزش واقعی کتاب را کمتر...
-
خودم
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 19:37
چقدر به کسی شبیه خودم نیاز دارم که باهام حرف بزنه. همونجور که وقتی بقیه نگرانن من باهاشون حرف می زنم. حیف که نیست. همینه که مجبورم با خودم حرف بزنم.
-
گذشت ...
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 10:15
گذشت زمان عمر و به دل عشوه می خریم هنوز که دل به دست کمان ابرویی است کافرکیش
-
مرگ
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 06:58
می دونی چقدر دوست دارم قبل از تو بمیرم؟ می دونی؟ اگه تو هم منو ببخشی، من هیچوقت خودمو نمی بخشم. کاش قبل از تو بمیرم. کاش ... کاش می تونستی دعا کنی واسم ...
-
انسان و اسطوره هایش - ژوزف هندرسن ت: حسن اکبریان طبری
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 22:45
کتاب روال نسبتا مشخصی دارد. یک رسم اسطوره ای، یا اسطوره را روایت می کند. رویایی را که توسط کسی دیده شده بازگویی می کند، نمادهای آن را می شناساند و سعی می کند قرینه های این دو را بیابد. مشکل اصلی در خواندن متن هنگام جستجوی این قراین رخ می دهد که توجیه برخی از آنها تا حدی غریب جلوه می کند که آدمی گمان می کند این نوع...
-
اندبشه ی یونگ نوشته ی ریچارد بیلسکر ترجمه ی حسین پاینده
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 22:47
نمی دانم چرا حس می کنم این کتاب روال یکنواختی ندارد. مثلا فصل چهارمش (درباره ی چنین گفت زرتشت)ناخواناست اما فصل پنجمش روان است. کتاب بیش از اینکه مروری بر اندیشه های یونگ باشد مروری است بر آثار یونگ. نویسنده سعی کرده اکثر آثار مهم او را پوشش دهد و از طریق نقل قول هایی از آنها خواننده را به سوی آنها هدایت کند. فصل...
-
گونترگراس، ایران، ایرانی ها
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 04:16
شعر اخیر گونتر گراس یکی از مهمترین اتفاق های این روزهای این غرب دوروست که نقاب از روی او انداخته است. شجاعت می خواهد که با همه ی اتهام هایی که از این ور و آنور نصیبت می شود و با سابقه ای که همه از آن می گویند باز تردید نکنی و حرفت را بزنی. شعر شعری بلیغ و گویاست از درد این روزهای جهان. می دانم که اگر نمی گفت سختش بود....
-
پیکر فرهاد - عباس معروفی
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 03:58
سخت بود که تمامش کنی بس که به هم بافته بود. تعجب می کنم که چطور توانستم همچین کتاب بی سرو ته و هذیانی را که حتی خود نویسنده اش نفهمیده چی نوشته تمام کنم. شاید همه اش به این امید بود که جایی در کتاب نکته ای پیدا شود که به من ثابت کند که کتاب به این چرندی هم نیست. من مخالف هذیان نویسی نیستم اما دو سه صفحه آن هم برای...
-
عقاید یک دلقک - هاینریش بل - ت: محمد اسماعیل زاده
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1391 22:38
اگر از من بپرسی می گویم خیلی خوب نوشته شده، خیلی عالی، نه اینکه فکر کنی داستان پرحادثه ای را تعریف می کند که نمی گذارد از جایت جم بخوری، روایت همه اش خودگویی چندساعته ی یک نفر است که همت می کند و برایت نه تنها سرگذشت خود که بسیاری دیگر را هم می گوید و بیشتر از این شاید سرنوشت یک ملت را در یک دوره ی زمانیش و بعد که...
-
عمر دوباره ی من
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1391 22:40
-
ریش درون
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 21:56
این روزها زخم عمیقی قلبم را خونین می کند که شاید فقط نوشتن بتواند اندکی تسکینش دهد. فضای پست و حقیر و ضد انسانی رسانه ای و غربی در برابر حمله ی آن سرباز آمریکایی کثیف و نژادپرست که به قتل 17 انسان بیگناه در افغانستان دست زده تمام وجودم را به رعشه می آورد و تنم را هر ساعت می لرزاند. اینکه همدستان بی هویت و رذلش همکنون...
-
بهار حسن
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 20:12
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالمی میکشم از برای تو دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار گوشه تاج سلطنت میشکند گدای تو خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند این همه...
-
وقتی نیچه گریست نوشته ی اروین یالوم ت: سپیده حبیب
جمعه 4 فروردینماه سال 1391 07:19
داستان، یک داستان تخیلی از یک استاد روانپزشکی دانشگاه استنفورد. من به این دانشگاه علاقه دارم. کارهای بزرگی دیده ام که از آنجا بیرون می آیند. البته بعضی شان از این کتاب خیلی بزرگترند. کتاب برای آموزش روانکاوی نوشته شده است اما از فلسفه هم کم نمی گذارد. تصویر واقعی روی جلد گوینده ی بخش بزرگی از داستان است. لو سالومه که...
-
بهاریه
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 07:07
نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید نشان داغ دل ما است لاله ای که شکفت به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید به یاد زلف نگونسار شاهدان چمن ببین در آینه جویبار، گریه بید بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد ز بس که خون دل از چشم انتظار چکید به دور ما که همه خون دل به ساغرهاست ز چشم ساقی غمگین...
-
فردریک نیچه فیلسوف فرهنگ - فردریک کاپلستون - ت: بهبهانی - حلبی
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 04:15
کتاب خوبی است که فردریکی درباره ی فردریکی دیگر نوشته است. این کتاب در دو بخش است، بخش اول اصل کتابی است که کاپلستون در بحبوحه ی جنگ دوم جهانی دربارهی نیچه (که آن موقع به دلیل ظهور هیتلر مورد توجه بیشتری بوده) نوشته شده است و بخش دوم مقالات کاپلستون است در واکاوی بیشتر موضوع و پاسخ به منتقدان کتاب که تا 22 سال بعد از...
-
آروم
شنبه 27 اسفندماه سال 1390 13:37
مدتهاست که آرومم. یه آرامش عجیب. مرگبار؟ نه! زنده. نمی تونم بگم آرامشی شاد. ولی غمبار هم نیست. آرامشی مثل اینکه خودت رو از بازی بیرون کشیده باشی و از بیرون نگاش کنی. یا اینکه وسط بازی باشی اما برد و باخت برات مهم نباشه. یا اینکه وسط بازی باشی و بازی نکنی. یا اینکه بازی خودت رو بکنی و ایمان داشته باشی که بالاخزه برنده...
-
چه دانم های بــسیارست لیکن ...
شنبه 20 اسفندماه سال 1390 08:07
چه دانستم که این سودا، مرا زین سان کندمجنون؟ دلم را دوزخی سازد، دو چـشمم را کنــــد جیحــــون؟ چه دانستــم که سیلابـی مـــرا ناگاه بــربایـــد چـــو کشتیام درانـــدازد میان قلــزم پـــر خــــون؟ زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافــد که هــر تخته فـــرو ریـزد ز گـردش های گوناگــــون؟ نهنگی هـم بــر آرد ســر،...
-
کسی که دوستم دارد.
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 03:26
اگه اندازه ی دنیا دلت تنگ و گرفته باشه و مردن بخواد. بعد ببینی یه کتاب داره صدات می کنه که بری بازش کنی. تو طرفش بری و بازش کنی و این نوشته ها بیاد جلوی چشمت اونوقت راجع به اون چی فکر می کنی؟ "و ایوب را یاد کن که پروردگارش را به دعا ندا داد که به من رنج رسیده است، حال آنکه تو مهربانترین مهربانانی. سپس دعای او را...
-
فمینیسم، از واتکینز، رودریگز، اروئدا ت: زیبا جلالی
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 00:00
اگر چیزی باعث شود که وقت بگذاری و این کتاب را تمام کنی یکی این است که فمینیسم موضوع مهمی است دیگری اینکه خیلی طول نمی کشد که بخوانیش وگرنه نه متن کتاب، نه تصاویرش، نه کیفیت چاپش و نه ترجمه اش ارزش چندانی دارند. این معنایش این نیست که از کتاب چیزی یاد نمی گیری ولی آنقدر قاطی پاتی آنهم با کلی اسم چند کلمه ای است که...
-
ناطور دشت - دیوید سلینجر - ترجمه احمد کریمی
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 05:52
ترجمه ی عنوان "Catcher in the Rye" سخت است. Catcher در انگلیسی معنایش کسی است که می گیرد و متداولترش کسی است که توپ را در بازی بیس بال می گیرد. Rye هم مزرعه ی غلات است. عنوان از آنجا آمده است که هولدن، قهرمان تازه پا به جوانی گذاشته ی داستان دوست دارد کارش این باشد که کودکانی را که در مزرعه هستند و مشغول...
-
شراب تلخ
جمعه 12 اسفندماه سال 1390 05:27
شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش سماط دهر دون پرور ندارد شهد اسایش مذاق حرص و آز ای دل بشو از تلخ و از شورش بیاور می که نتوان شد ز مکر اسمان ایمن به لعب زهره ی چنگی و مریخ سلحشورش کمند صید بهرامی بیفکن جام جم بردار که من پیمودم این صحرا نه بهرام است و نه گورش بیا تا در می...
-
شوپنهاور - دیدیه رمون - ترجمه بیتا شمسینی
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1390 08:30
قبل از اینکه از او بگویم باید تاکید کنم که شناخت شوپنهاور ضروری است. فلسفه ی بدینانه ی او تئوری لازمی است که مفلوکان (یعنی تمامی انسان ها) به آن نیاز دارند. نه البته همه ی مفلوکان بلکه آنانی که می دانند زندگی فلاکت باری دارند. چه کسی را یارای آوردن ملال به دنیای فلسفه بوده است جز او، این "گربه ی وحشی" دوست...
-
بهترین
شنبه 6 اسفندماه سال 1390 05:37
حالا بعد از یک سال از خدا می پرسم: تو این بهترین هدیه ت رو بابت چه خوبی ای به من دادی؟ چی باعث شد فکر کنی من لیاقتش رو دارم؟ خدایا شکر!
-
گزارش به خاک یونان - نیکوس کازانتزاکیس - ت: صالح حسینی
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1390 04:21
شاید مدتها بود کتابی این همه با من آغشته نشده بود. تمامی کتاب جنگ است. جنگ میرایی و جاودانگی، جنگ پدر و مادر، جنگ خاک و آتش و آن چنان که خودش می نامدش جنگ انسان و خداوند و این زندگی نامه ی نیکوس کازانتزاکیس است، همانطور که زندگی نامه ی من است و شاید تو. زندگی نیکوس آتشی است که می افروزد در همان یک لحظه ای پیش از آنکه...
-
حرف
شنبه 29 بهمنماه سال 1390 09:49
دلم گرفت...
-
چشم تنگ دنیادوست
یکشنبه 23 بهمنماه سال 1390 19:45
تازه پیداش شده. بچه پررو با گردن کلفتی اومده همه رو میزنه، دنبالشون میدوه، هلشون میده تا نتونن چیزی بخورن، بعدش هم می پره رو نرده میشینه تا بگه صاحاب اینجاس. دلم می خواد بتونم یه لگذ بزنم پرتش کنم اونور بگم که الاغ اینجا که قد دو سه روزتون دونه ریختم، چرا ادای آدما رو در میاری حیوون؟ فکر کردی چه خری هستی؟ یا فکر کردی...
-
من و هفتاد و دو ملت
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1390 07:50
کله ی سحر که با تایلور، این پسر احساساتی گل، می روم کلگری از بی خدایی می گوید و با حالت تعجب همیشگیش می گوید که نمی فهمد که بقیه چطور به خدا معتقدند، از ترس مرگ است؟ تمایل به جاودانگی است؟ ما نمی میریم، ما در نسل هایمان ادامه می یابیم. دل پری از دین دارد. تاکسی سوار می شوم که بیایم ترمینال اتوبوس. راننده ی بنگلادشی می...
-
نیم بند
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1390 08:38
ریه ام پر از نفس های نیمه تمام است، نفس های نیم جویده ای که هنوز نیمه ی پرشان اکسیژن است اما بریده ی نفسی دیگر نگذاشته تمام شوند. نفس هایی که آنقدر بی مصرف آنجا مانده اند تا به تک تک سلول های تن خسته ام بگویند من حتی عرضه ی تمام کردن یک نفس را ندارم همانطور که هیچ خودکاری را تمام نکردم یا هیچ دفتری را. من مرد نیمه...