-
Imagine - Originally by Jone Lennon - by Imanuel
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 19:53
-
رن
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 03:40
باز هم بی رنگی، رنگهایت همه زیر این خورشید بی خواب بخار شده اند و خدا می داند اکنون به کدام مزرعه ی تشنه می بارند، تنت بوی هیچ می دهد و چهره ات زیر این عینک آفتابی بزرگ تبدیل به نقطه ی سیاهی شده که روی "خستگی" نشسته است.
-
توهم
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 03:40
باز هم بی رنگی، رنگهایت همه زیر این خورشید بی مجال بخار شده اند و خدا می داند اکنون در خواب کدام تشنه ای می بارند، تنت بوی هیچ می دهد و چهره ات زیر این عینک آفتابی بزرگ تبدیل به نقطه ی سیاهی شده که بر بام "خستگی" نشسته است.
-
دلم عجیب گرفته است.
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 03:14
«دلم گرفته، دلم عجیب گرفته است. تمام راه را به یک چیز فکر می کردم و رنگ دامنه ها هوش از سرم می برد. خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود. چه درد های عجیبی! و اسب، یادت هست، سپید بود و مثل واژه پاکی، سکوت سبز چمن زار را چرا می کرد. و بعد، غربت رنگین قریه های سر راه. و بعد، تونل ها. دلم گرفته، دلم عجیب گرفته است. و هیچ چیز،...
-
ترس
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1390 21:41
دیربازی است توانی نمانده، بیهوده مانده ام، کابوس وسیعی سرخوشی نداشته زندگی ام را از من باز ستانده است، ترس از جاودانگی ذهن بی تابی که گوشه های هراس انگیز زندگی را به دنبال تو می کاود، ترس از التهاب سراسیمه ای که به فراست ذاتیم دریافته ام که پایانی نخواهد داشت، ترس از نیامدن مرگی که این وحشتهای سیاه بی دلیل را بزداید....
-
توان
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 23:11
الم اقل لک انک لن تستطیع معی صبرا؟
-
هر کس که پری خوتر در شیشه کنم زودتر
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 23:02
در عشق سلیمانی من همدم مرغانم هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم هر کس که پری خوتر در شیشه کنم زودتر برخوانم افسونش حراقه بجنبانم زین واقعه مدهوشم باهوشم و بیهوشم هم ناطق و خاموشم هم لوح خموشانم فریاد که آن مریم رنگی دگر است این دم فریاد کز این حالت فریاد نمیدانم زان رنگ چه بیرنگم زان طره چو آونگم زان شمع چو پروانه...
-
نغز
چهارشنبه 16 شهریورماه سال 1390 22:06
امروز داشتم نگاه می کردم به نوشته هایی که تو این مدت سال گذشته انقده واسم جالب بودم که چسبوندمشون به دیوار دفتر کارم: The eyes of others our prisons, their thoughts our cages by Virginia Wolf در بیابان باید بودن گاهی، چیش شمشیر گاهی، در زمستان سفرها گاهی از شمس The illitrates of 21st century will not be those who...
-
دوست داشتن آسان است.
شنبه 12 شهریورماه سال 1390 09:34
تو یه رستوران تو این شهر-روستای زیبا و کوچولو (Coleman) نشستم و دارم گزارش های بچه ها رو تصحیح می کنم. پیرمرده و زنش نشستن اون میز کناری و از همون اولش سعی داره سر صحبت رو باز کنه. من با جوابهای کوتاه سعی می کنم به کارم برسم اما ول کن نیست. مشخصه دوست داره با کسی حرف بزنه و من هم مطمئنن نمی تونم به همچین کسی بگم نه!...
-
عید
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1390 22:04
عید بر عاشقان مبارک باد عاشقان عیدتان مبارک باد
-
وقتی تو می نویسی ...
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 07:08
الان سحرگاه 28 ماه رمضونه. پنجرۀ اتاقم بازه و صدای دل انگیز بارون میاد. از دیشب تقریباً یکسره داره میاد. اونم خیلی زیاد. می رم کنار پنجره و هوا رو که هنوز تاریک تاریکه بو می کشم. اگه بدونی چه هوای مطبوعیه شهریور و این هوا؟ ...حالا دیگه بارون خیلی تند شده. یاد آهنگ بارون شجریان می افتم ببار ای بارون ببار با دلُم گریه...
-
3
جمعه 4 شهریورماه سال 1390 23:15
- نتیجه این شد که با تصمیم مجمع تهران موافق شدن. اولش با دو کاندید مشکل داشتن و نظرشون این بود که اینجوری رای می شکنه ولی نهایتا این استدلال رو که با معرفی دو کاندید میشه بهره برداری سیاسی حداکثری رو واسه جلوگیری از تکروی اصولگراها کرد قبول کردن. واقعیت امر اینه که تقریبا یه تردیدی تو همه ی دوستان حتی اینجا تو تهران...
-
اگه یه روز - فرامرز و دایوش
جمعه 4 شهریورماه سال 1390 22:40
-
2
یکشنبه 30 مردادماه سال 1390 21:59
زنگ تلفن فقط توجه محسن را جلب می کند که با طمانینه گوشی بی سیم را از کنارش بر می دارد، به شماره تلفنی که رویش افتاده نگاه می کند و لبحندی می زند. مردی از آن سر پشت شر هم الو الو می گوید. - صدات رو دارم عزیز. سلام علیکم. - سلام علیکم و رحمه الله. خیلی ارادت داریم جناب دکتر بزرگ. حالا مینا سرش را بر می گرداند و نگاه می...
-
جستجویی در دلم انداختی
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1390 06:12
شکر ایزد را که دیدم روی تو یافتم ناگه رهی من سوی تو چشم گریانم ز گریه کُند بود یافت نور از نرگس جادوی تو جستجویی در دلم انداختی تا ز جستجو روم در جوی تو خاک را هایو هویی کی بُدی گر نبودی جذبه های هوی تو
-
این روزها من چقدر دل نازکم.
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1390 22:30
کمترین لطافتی، حتی اگر چند ثانیه ای زخمه ای بر چنگی باشد، بس است تا سد نازکی را که این روزهای بی گاه شده بر اشک-راهه ی چشمان خسته ام ساخته اند بدرد تا ترک های صورت عطشناکم قطره قطره های ذهن خسته ام را تا انتهای قلب گداخته ام ببلعند. و در این میان مولانا بر آن است تا این سد کاغذین را وحشیانه از هم بدراند.
-
سفر
یکشنبه 23 مردادماه سال 1390 00:45
و من اینجا بس دلم تنگ است
-
1
جمعه 21 مردادماه سال 1390 20:19
مدام باران می آید،در تمام این مدت صبح تا حالا از همان روی صندلی با دقت زیادی تمام حرکاتش را دنبال می کند، چشمان ثابت و بی تغییرش به آرامی همراه او می چرخد تا چیزی از حرکاتش را از دست نداده باشد. گاهی دستانش را به هم می مالد و بعد ها می کند تا کرختیشان را کم کند. مینا که عین خیالش نیست. هر دو ساعتی سرش را از پنجره...
-
کمک
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1390 08:28
پسر خوبیه. شکر خدا وضع مالیش هم مناسب شده. میاد دنبالم که بریم بیرون. می دونم امده چی رو نشونم بده و به دلیل همین کلی از ماشین روبازش تعریف می کنم تا حالی بهش داده باشم. صحبت فقر و پریشانی ایران که میشه میگه که خیلی نگران کودکان ایرانیه و خیلی دوست داره که کاش می تونست بهشون کمک کنه. میگم خوب مراکزی هست که میشه اینکار...
-
سیاست وارونه
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 20:23
این روزا ماجراهای شورشای انگلیس که پیش اومده بیانگر آتش زیر خاکستریه که زروق و برق کاپیتابیسم غربی روش رو پوشونده و بهش مجالی برای بروز نمیده. رسانه های غربی همون ادبیاتی رو برای توصیف شورش استفاده می کنن که رسانه های کشورهای استبدادی باستفاده می کنن. کمتر کسی به ریشه یابی مسئله می پردازه. این مسئله ریشه های عمیقی در...
-
بخشش
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 01:46
مصاحبه ی آمنه با رادیو فردا رو گوش می دم و برام خیلی سخته اشکام رو کنترل کنم. اینکه کسی بتونه یه شیطان رو ببخشه کار هر کسی نیست. شیطانی که صورتش رو با اسید ویران کرده. بیناییش رو ازش گرفته. شیطانی که بیماره. پس میشه شیطان های آدم رویی رو که به روح آدم حمله می کنن با کرامت و بزرگواری بخشید. موضع گیری های اجتماعی این...
-
گیر
دوشنبه 17 مردادماه سال 1390 20:41
امرور چقد بهت گیر دادم؛ نصف حقت هم نبود، خسته م کردی، خیلی خسته.
-
دل من
دوشنبه 17 مردادماه سال 1390 20:18
دلم خواندن و نوشتن می خواهد انگار که هیچ وقت سوادش را نداشته ام.
-
باز هم تولد
جمعه 14 مردادماه سال 1390 04:01
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی نه چو مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و و تو همچنان که هستی این رو تصور کن که کسی با نستعلیق زیبایی با دست هنرمند خودش رو کاغذ ابر و باد نوشته باشه. مگه میشه هدیه ای بهتر از این برای تولدت بگیری؟ مگه میشه؟
-
تولدی دیگر
جمعه 14 مردادماه سال 1390 01:01
آره امروز روز دیگه ایه. ممنونم.
-
تولدی دیگر
جمعه 14 مردادماه سال 1390 01:01
آره امروز روز دیگه ایه. ممنونم.
-
باز هم دریاچه ی قو
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1390 20:45
فکر می کنم دریاچه ی قو رو تمام عمرم هم گوش بدم و ببینم خسته نمی شم. این اجرای سن پترزبورگ محشر محشر محشره. هوش از سر آدم می بره.
-
تولدی دیگر
پنجشنبه 13 مردادماه سال 1390 20:24
امیدوارم این یکی واقعا یه تولد دیگه باشه.... خسته م امروز ... خیلی خسته ...
-
دریاچه ی قو - چایکفسکی - اجرای 1968 - سن پترزبورگ
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 21:22
-
رمضان
دوشنبه 10 مردادماه سال 1390 22:47
حس می کنم اگه بخوام این ماه رمضان ماه خیلی بزرگی خواهد بود. ماهی پر از تغییرای خیلی بزرگ. فقط کافیه که راضی به رضای خدا باشم. مسائل رو سطحی نبینم. رو حرف خدا حرف نزنم. چیزی که همیشه سعی کردم باشم چون مطمئنم که عاشقانه دوستم داره. این اطمینانیه که خیلی های دیگه ندارن. مگه نه؟