-
سنگ خورشید (۸)
پنجشنبه 18 شهریورماه سال 1389 03:50
سقوط کردن، بازگشتن، یا خود را خواب دیدن، خواب دیده شدن با چشمان دیگری که خواهند آمد، زندگیای دیگر، ابرهایی دیگر، باز هم مرگی دیگر را مردن! - این شب بس است، این لحظه که هرگز باز نمیماند از شکفتن، انکشاف آنجایی که بودهام، آن کسی که بودهام، نام تو چیست، نام من چیست: آیا من بودم که، ده سال قبل، در خیابان کریستوفر ،...
-
تصادف اثر گائو شینجیان
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 23:01
Normal 0 false false false EN-CA X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 اینگونه اتفاق افتاد ... باد شدیدی کپهای خاک را از محل تعمیر خیابان روبروی کتابفروشی شینوا [1] بلند می کند و به آنسوی خیابان میبرد، مثل یک گردباد میچرخاندش و بعد همه جا پخشش میکند. ساعت پنج عصر است، درست بعد از چهارمین صدای بیپ که از رادیوی...
-
سنگ خورشید (۷)
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 22:29
جز جراحتی عظیم در درونم نیست، حفرهای که کسی به آن راه نمییابد، حضوری بیپنجره،اندیشهای که باز میآید، خود را مکرر میکند، خود را باز میتابد، و خود را در شفافیت خود گم می کند، اندیشیدنی که به نگاه چشمی متوقف میشود که آن را، که به تماشای خود است تا آنگاه که در وضوح خود غرق شود، تماشا میکند، ملیوسینا، من پولکهای...
-
تو نیز رقصی بکن
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 20:56
می گوید «تو به رقص، به خدا رسیدی؟» گفت «تو نیز رقصی بکن، به خدا برسی»
-
تو عالم بیکرانی!
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 20:53
همه را در خود بینی، از موسا و عیسا و ابراهیم و نوح و آدم و حوّا و ایسیه و دَجّال و خِضر و اِلیاس، در اندرونِ خود بینی. تو عالَمِ بیکرانی! چه جایِ آسمانهاست و زمینها؟
-
من هرگز بد نیندیشم.
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 20:50
ایشان نمیدانند که ما در حقّ ایشان چه میاندیشیم. اگر دانستندی که ایشان را چه صفا و پاکدلی و دولت میجوییدیم، پیش ما جان بدادندی. من هرگز بد نیندیشن. چه اندیشد خاطری که پاک شود ار دیو و وسوسهی خود؟ هرگز دیو در آن دل نیامده است، پیوسته در او فریشته بوده باشد. تا حق تعالا میفرماید که «من این را خانهی رحمتِ خود...
-
اگر دست و پای زند، دریا در هم شکندش.
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 03:16
چون در دریا افتاد، اگر دست و پای زند، دریا در هم شکندش، اگر خود شیر باشد. الّا خود را مُرده سازد. عادتِ دریا آن است که تا زنده است، او را فرو میبَرَد، چندان که غرقه شود و بمیرد. چون غرقه شد و بمُرد، برگیردش و حمّالِ او شود. اکنون، از اوّل خود را مُرده سازد و خوش بر رویِ آب میرود.
-
پیش ِ من اِنشاءالله نیست.
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 03:10
بانگ میزند که «اِنشاءَالله بهشتی باشَم!» گفتم «باری، پیش ِ من اِنشاءَالله نیست. مرا دیر است که تمام معلوم شده است و از معلوم گذشته است و حال شده است.»
-
گَبر کسی که از من گُشایش طلبد!
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 03:07
گفتند که «ما را از مولانا شمسالدّین گُشایش نیست.» گَبر کسی که از من گُشایش طلبد! مرا یابد و گُشایش جوید؟
-
بُرهان
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 03:05
گویی «بُرهان بنما!» از من بُرهان خواهند؟ از بُرهان حق خواهند امّا از حق بُرهان نخواهند.
-
در مسلمانی چه مزّه باشد؟
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 03:01
اگر چه مسلمانی، بر این قناعت مکن! مسلمانتر و مسلمانتر! هر مسلمان را مُلحِدی دربایست است، هر مُلحِدی را مسلمانی. در مُسلمانی چه مزّه باشد؟ در کُفر مزّه باشد. از مسلمان هیچ نشان و راهِ مسلمانی نیابی، از مُلحِد راهِ مسلمانی یابی.
-
کجا گریزی؟
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1389 02:55
الّا مرا هیچ آن معنی از پیش نمیرود با این گفتن. هرچند که من خود را در سخن مشغول میکنم، آن معنی از پِیام در میآید. کجا گریزی؟
-
سنگ خورشید (۶)
جمعه 12 شهریورماه سال 1389 20:26
در بعدازظهری از شوره و سنگ، با دشنههای ناپیدایت، با خطی ناخوانا و سرخ بر پوستم می نویسی، و زخمها، ردایی از آتشم میپوشانند، بیانتها می سوزم، پی آب میگردم، در چشمانت آبی نیست، از سنگند، پستانهایت، شکمت، و کفلهایت از سنگند، دهانت طعم ِ غبار میدهد، دهانت طعم ِ زمانی مسموم را میدهد، تنت طعم ِ چاهی کور را میدهد،...
-
از استبداد تا وابستگی
پنجشنبه 11 شهریورماه سال 1389 22:12
کمتر کسی در این مهلکه رو بر می گرداند که ببیند عقبه و نوک جنبش مردمی ایران کجای تاریخ ایستادهاند. این کمنگری شاید شایستهی چندان سرزنشی هم نباشد اگر آن را به عنوان جزیی از رفتار ملتی خشمگین و به جان آمده بپذیریمِ اما آنچه جای تعجب دارد این است که در این میان کمتر کسی از مدعیان دیدی کلانتر به واکاوی چند و چون ماجرا...
-
Gallows End by Candlemass
پنجشنبه 11 شهریورماه سال 1389 01:32
Sunrise I greet you, the beauty of your light so warm and tender was never the night In tears I see you, the last time it will be so give me your blessing, I'll meet my destiny No rest for the Sinner Hypnos refused me my sleep This was the last night of my life with wine I pondered on my deeds I drank to the devil...
-
پادشاه را لالامُبارکِ خود کرده است!
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1389 22:07
میگوید «ای خدا، چنین کن و ای خدا، چنان مکن!» چنان باشد که میگوید «ای پادشاه، آن کوزه را برگیر، اینجا بنه!» پادشاه را لالامُبارکِ خود کرده است: می فرمایدش این مکُن و آن بکُن!
-
مدرسهی ما این دل است - این چار دیوار ِ گوشتی.
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1389 22:04
مدرسهی ما این دل است - این چار دیوار ِ گوشتی. مدرَسش بزرگ است. نمیگویم کیست. مُعیدش دل است.
-
شادی پیکِ غم است!
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1389 22:02
هر شادی و هر خوشی که پیش آید، تو را مبشّر ِ غم است. فَبَشّرهُم بِعَذابٍ اَلیم! شادی و بشارت لایق ِ بشر است، نه صفتِ خداوندِ سمیع و بصیر است. شادی پیکِ غم است و بسط پیکِ قَبض است. آن عَجَب و شگفت که تو را ازچیزی خوش آید، از سبزه و جمال و جاه و غیر ِ آن، شکوفهی الاهیست که میشکفد. و لیکن چون ساعتی دیگر شود آن شکوفه را...
-
این کار ِ دل است، کار ِ پیشانی نیست.
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 20:42
هر که فاضلتر، دورتر از مقصود. هرچند فکرش غامضتر، دورتر است. این کار ِ دل است، کار ِ پیشانی نیست.
-
معنی صبر
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 20:39
این سخن قومی را تلخ آید. اگر بر آن تلخی دندان بیفشارند، شیرینی ظاهر شود. پس هر که در تلخی حندان باشد، سبب آن باشد که نظر او بر شیرینی ِ عاقبت است. پس معنی ِ صبر افتادنِ نظر است بر آخر ِ کار و معنی ِ بیصبری نارسیدنِ نظر است به آخر ِ کار.
-
آن اوّل هم مشکل بود.
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 20:35
گفتم «هیچ با خدا سخن گویی؟» گفت «آری.» گفتم «دروغ ِ تو همین ساعت ظاهر شود، دروغ همین ساعت ظاهر خواهد شد. بیفشارمش: گفتم که «او جوابت میگوید؟» گفت: «این مشکل است.» گفتم: «آن اوّل هم مشکل بود. تو آسان گفتی. اوّلت میبایست گفتن که مشکل است.»
-
اگر من بودمی، چشمهاش پاک کردمی.
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 20:27
یحیا را در «قرآن» «ولی» خواند. قوی گرینده بود. اگر من بودمی، چشمهاش پاک کردمی. چو او معصوم بود و گناه است که موجبِ گریه است.
-
سیل اخیر پاکستان و تغییرات اقلیمی
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 22:20
سیل کم سابقه ی اخیر که در پی بارش موسمی شدیدی رخ داده فرصت دیگری به کارشناسان تغییرات اقلیمی داده تا بر اثبات ادعای خود بر اثرات تغییرات آب و هوایی بر زمین پافشاری کنند. همزمانی این سیل عظیم با سیل و زمین لغزه در چین و آتش سوزی در جنگلهای روسیه این فرصت را درخشانتر کرده است. اگرچه سیاستمداران این کشورها، مثل رییس...
-
سنگ خورشید (۵)
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 06:04
در برابرم چیزی نیست، فقط لحظهای است نجات یافته از دو تصویر ِ توامانِ امشب به خواب آمده، لحظهای تراشیده از رویا، پاره شده از هیچی ِ این شب تیره، برچیده با دست، حرف به حرف، لحظهای که زمان، بیرونِ در، به تاخت دور میشود، و جهان با تقویمهای خونآشامش، رعدآسا به درهای روحم می کوبد، لحظه ای که شهرها، نامها، طعمها، و...
-
امروز من
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 04:31
این چند روز خسته بودم و بیمار. خانه میماندم.
-
سنگ خورشید (۴)
جمعه 5 شهریورماه سال 1389 02:59
آتش-نوشتهای بر لوحی یشمین ، تَرَکی در سنگ، ملکهی ماران، ستونی از مه، چشمهای درون صخره، دوری قمری، آشیانهی بازها، تخم بادیان، خاری ریز و کشنده، خاری که دردی جاودان می بخشد، دخترکان چوپان در اعماق دریا، پاسبانان درّهی مرگ، رَزی که از پرتگاههای مارپیچ می آویزد، مویی آویخته، گیاهی زهرناک، گُلِ رستاخیز، انگور حیات،...
-
شعرِ تمام شده - شاهین نجفی
جمعه 5 شهریورماه سال 1389 00:59
-
درد
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1389 21:31
گاهی درد تا آن اندازه است که هر آن منتظر انفجارم.
-
اسیرِ ولایت شده، نه امیرِ ولایت.
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1389 00:33
معنی ولایت چه باشد؟ آن که او را لشکرها باشد و شهرها و دیهها؟ نه. بل که ولایت آن را باشد بر نفسِ خویشتن و بر احوال خویشتن و بر صفاتِ خویشتن و بر کلامِ خویشتن و سکوتِ خویشتن و قهر در محلّ قهر و لطف در محلّ لُطف. ... ولی «صاحب ولایت» باشد. اکنون، کو ولایت؟ اسیرِ ولایت شده، نه امیرِ ولایت. همین نفَسَک و صورتکند. لاغیر....
-
بوشِ اهل دنیا
چهارشنبه 3 شهریورماه سال 1389 23:31
بوش ِ اهل دنیا و بلندی جُستن ِ ایشان به آن مانَد که دیوِ سپید را رستم گفت که «بالایِ کوه انداز تنم را، تا استخوانم بر بلندی باشد! تا کسی که آوازهی من شنیده باشد، به حقارت ننگرد.»